.حرف و مشاغل به نظر غزالي
در جاي ديگر از كيمياي سعادت غزالي ميخوانيم: «... اصل دنيا سه چيز است: طعام و لباس و مسكن. اصل صناعت كه ضرورت آدمي است نيز سه چيز است: برزگري و جولاهي (بافندگي) و بنايي.
لكن اين هر يكي را فروعند كه بعضي ساز آن هميكنند؛ چون حلاج و ريسنده ريسمان كه ساز جولاه ميكنند، و بعضي آن را تمام ميكنند، چون درزي (خياط) كه كار جولاه تمام كند.
و اينهمه را به آلات حاجت افتاد از چوب و آهن و پوست و غير آن. پس، آهنگر و درودگر (نجار) و خراز پيدا آمد. ايشان را به معاونت هم حاجت بود كه هركسي همه كارهاي خود
______________________________
(1). هلموت پيتر «فرقه حروفيه» ترجمه حشمت مؤيد نقل از فرهنگ ايران زمين، ج 10، ص 329 و 337.
(2 و 3). كيمياي سعادت، ص 280 (به اختصار).
(4). ترازو.
ص: 352
نميتوانست كرد. پس، فراهم آمدند تا درزي كار جولاه و آهنگر ميكند و آهنگر كار هر دو ميكند ... پس ميان ايشان معاملتي پديد آمد كه از آن خصومتها برخاست، كه هريكي به حق خويش رضا نميداد و قصد يكديگر ميكردند. پس، به سه نوع ديگر حاجت افتاد از صناعات؛ يكي صناعت سياست و سلطنت، ديگر صناعت قضا و حكومت، ديگر فقه كه بدان قانون وساطت ميان خلق بدانند ...» «1»
در كتب و آثار منظوم و منثور فارسي گهگاه نامي از طبقه پركار و پرحاصل پيشهوران به ميان آمده است: فردوسي ميگويد:
بفرمود آهنگران آورندمس و روي و پتك گران آورند
چو پولاد با پتك آهنگرانبه پيش آوريدند آهنگران
مرا نيست ز آهنگري ننگ و عارخرد بايد و مردي اي بادسار رودكي نيز از پيشهوران ياد كرده است:
... بر فلك بر، دو شخص پيشهورندآن يكي درزي آن دگر جولا
اين ندوزد مگر كلاه ملوكآن نبافد مگر پلاس سپاه ابو شكور بلخي، مداح نوح بن نصر ساماني، افكار ارتجاعي عصر خود را در يك بيت كه صاحب صحاح الفرس از او نقل ميكند آشكار ميسازد:
كشاورز و آهنگر و پايبافچو بيكار باشند سرشان بكاف «2» در بين محافل ارتجاعي و بيخبر آن عصر، جولاه و پايباف در حكم فحش و ناسزا بود، و كار كردن نوعي ننگ و عار بهشمار ميرفت، و خواجگان و اربابان با آستين درازي كه داشتند تن به كار و كوشش نميدادند و متوجه نبودند كه حيات آنها در گرو فعاليت كشاورزان و كارگران است.
سعدي در بوستان ميگويد:
برو «خواجه» كوتاه كن دست آزاگر بايدت آستين دراز ريچاردن. فراي در تاريخ بخاراي خود مينويسد: «شواهدي در دست داريم كه دلالت بر تخصص هر شهري در ساختن نوعي كالا دارد، و شكي نيست كه اين امر موجب گرديد كه سطح مهارت در كار دستي بالا برود. درست همانگونه كه كتابت حرفه محدودي بود و فقط افراد منتخب كاتبان حق ورود به صنف ايشان را داشتند، كفشگران، نقرهكاران، و ديگران نيز در صنفهاي حرفهاي متشكل ميشدند. در بخارا نيز نظير شهرهاي ديگر سرزمينهاي شرقي جهان اسلام، صنفها بصورت مجامع مذهبي درآمدند و بعدها به فرق دراويش پيوستند. به گمان من، پايههاي اين تحول از دوره سامانيان گذاشته شده بود ... ارتباط دادن مستقيم صنفها با غازيان يا با صوفيه يا فرق دراويش، تنها جنبه نظري ميتواند داشته باشد، زيرا درباره آنها اطلاعات كافي نداريم.» «3»
______________________________
(1). همان، ص 65 (به اختصار و تصرف).
(2). بشكن.
(3). تاريخ بخارا، پيشين، ص 220 (به اختصار).
ص: 353
بازارهاي نيشابور در قرن چهارم هجري
«... بازارهاي شهر نيشابور در خارج شهرستان و در ربض شهر بوده است، و دو بازار آن از ديگران بزرگتر بوده است: به نام «مربعه بزرگ» و «مربعه كوچك.» در اين بازارها، كاروانسراها و مهمانسراهايي نهاده بودند كه تجار در درون آنها به دادوستد و تجارت مشغول بودند و دكاكين زيادي در اين بازارها بوده است كه مركز خريد و فروش اقسام امتعه و اجناس بوده است. در اين مهمانسراها، تجار طراز اول مسكن داشتند و غالب كاروانسراها مملو بود از اجناسي كه براي خريد و فروش به اين شهر آورده بودند. در سراهاي اين بازارها، كارگران و ارباب صنايع نيز دكانها داشتند كه سخت معمور و آبادان بوده است، و نيز بسياري از اين بازارها و سراها به دستههاي مختلف پيشهوران تعلق داشت و به نام آنان ناميده ميشد؛ مثل رسته كلاهدوزان، رسته كفشگران، رسته خزفروشان، رسته ريسندگان، و رسته و بازاري كه در آن طناب تهيه ميكردند، و بازار بزازها. و اين بازارها و سراها پربوده از ارباب صنايع كه هركس در آن، به شغل خويش مشغول بوده است.» «1»
چنانكه ديديم، از جمله صنايع دستي كه مورد احتياج عمومي بوده و هست، صنعت پارچهبافي است، كه نهتنها در دوران بعد از اسلام در حوزه نفوذ فئودالها، بلكه در اكثر دهات معمور و شهرها معمول بود و جمعي به كار ريسندگي اشتغال داشتند. منتها در بعضي نقاط، پارچههاي پست براي مصرف طبقه سوم تهيه ميشد، و در برخي مناطق، پارچههاي ظريف و زيبا براي صدور به كشورهاي مختلف، يا براي استفاده طبقات ممتاز به دست كارگران ورزيده كارگاهها فراهم ميگرديد.
بيت الطراز بخارا
در تاريخ بخاراي نرشخي (348، 286 ه. ق) شرحي در توصيف كارگاههاي صنايع دستي ميخوانيم:
و بخارا را كارگاهي بوده است ميان حصار و شهرستان، نزديك مسجد جامع، و در وي بساط و شادروانها بافتندي، و يزديها و بالشها (مصليها) و برديهاي فندقي از جهت خليفه بافتندي، كه به يكي شادروان، خراج بخارا خرج شدي. و از بغداد هر سال عاملي عليحده بيامدي، و هرچه خراج بخارا بودي از اين جامه، عوض بردي.
باز چنان شد كه اين كارگاه معطل ماند و آن مردمان كه اين صناعت ميكردند پراكنده شدند، و اندر شهر بخارا استادان بودندي كه معين بودند مر، اين شغل را، و از ولايتها بازرگانان بيامدندي- چنانكه مردم زندينجي ميبردند- از آن جامهها بردندي تا به شام و مصر و در شهرهاي روم، و به هيچشهر خراسان نيافتندي.
و عجب آن بود كه اهل اين صناعت به خراسان رفتند بعضي، و آنچه آلت اين شغل بود بساختند، و از آن جامه بافتند، به اين آبوتاب نيامد. و هيچ پادشاه و امير و رئيس و صاحب منصب نبودي كه وي را از اين جامه نبودي، و رنگ وي سرخ و سفيد و سبز بودي، و امروز «زندينجي» از آن، معروفتر است به همه ولايتها. «2» در عهد عباسيان قسمتي از پيشهوران در كارگاههايي كه «بيت الطراز» ناميده ميشد
______________________________
(1). صادق گوهرين، حجة الحق ابو علي سينا، ص 43 به بعد.
(2). تاريخ بخارا، پيشين، ص 28.
ص: 354
و متعلق به خليفه بود، كار ميكردند و در آن كارگاهها، جامههاي فاخري كه به رسم خلعت به درباريان اعطا ميشد و نيز پارچههاي گوناگون ديگر تهيه ميكردند. كارگاهها، در تحت نظر مأموري كه «صاحب الطراز» نام داشت، اداره ميشد. و اين شخص محصول كارگاه را به دربار عرضه ميكرد و مازاد را به فروش ميرسانيد. به هريك از پيشهوران روزي نيم درهم دستمزد ميدادند. «1»
طبقه كارگران
با اينكه در دوران بعد از اسلام، مقام و ارزش اجتماعي طبقه «كارگران» چنانكه بايد معلوم و روشن نبود معذلك، در كتب و آثار منظوم و منثور فارسي جسته و گريخته از كارگر يا «كاريگر» سخن به ميان آمده است:
مفرماي كاري بدان كارگركز آن كار نتواند آمد بدر گرشاسبنامه، ص 198
پنجه كارگر، شد آهنسنجبر بنا كرد، كار، سالي پنج - هفتپيكر
عدل بشيري است خرد شاد كنكارگري، مملكت آباد كن - هفتپيكر
ز هر پيشهاي كارگر خواستندهمه شهر از ايشان بياراستند - فردوسي
دگر گفت كاريگران آوريدگچ و سنگ و خشت گران آوريد - فردوسي
ز هر سو برفتند كاريگرانشدند انجمن چون سپاهي گران.
- فردوسي
جهاندار، بر تخت زر بار دادبه كاريگران گنج بسيار داد - امير خسرو
چلنگري
چلنگر كسي بود كه در چلنگرخانه به ساختن آلات خردآهني از قبيل كليد و قفل و چفت در ورزه و زنجير و انبر و زنبيل و ميخ و غيره اشتغال داشت. در قرون وسطي، در هرمحله و برزني يك يا چند دكان چلنگري، نجاري، آهنگري و غيره وجود داشت.
مزد كارگران و پيشهوران
راجع به مزد كارگران، در منابع تاريخي كمتر سخني به ميان آمده است. گرديزي ضمن توصيف احوال يعقوب بن ليث، مينويسد كه وي «به مزدوري نزد رويگري كار ميكرده و ماهي 15 درهم ميگرفته است.» «2» اكثر صاحبنظران كار و فعاليت را ضروري دانستهاند: «از هر كار معشوقه توان ساختن، و عشق در هر شغلي توان بردن» «3» «اساس ظلم و از حد در گذشتن، بيكار بودن است.» «4»
______________________________
(1). آ. ي. برتلس، ناصرخسرو و اسماعيليان، ترجمه ي. آرينپور، ص 52.
(2). نقل از: تركستاننامه، پيشين، ج 1، ص 510.
(3). بهاء الدين محمد، معارف. بهاء ولد، به تصحيح بديع الزمان فروزانفر، ص 75.
(4). همان، ص 83.
ص: 355
تاريخچه فن ريسندگي
«كشيدن و تاب دادن رشتههاي درهم يا منظم شده الياف طبيعي، مانند پنبه و پشم، ... و درآوردن آنها به صورت نخ يا ريسمان به ضخامت مطلوب، از قديمترين ايام تا دوره اختراعات ماشيني، يك صنعت دستي خانگي بود.
وسيله ريسندگي از زمانهاي قديم دوك بوده است كه در نقاط مختلف جهان و در ازمنه مختلف، به شكلهاي گوناگون درآمده است. در ايران، دوك دستي كه آن را «دوكلان» نيز ميگويند، از دو قسمت مركب است: يكي محوري چوبي كه نزديك سر آن شكافي براي بند كردن سر «فتيله» تعبيه شده است؛ و ديگري كفه چوبي چرخمانندي، در انتهاي محور، براي سنگين كردن و چرخ دادن به محور. ريسنده معمولا گلوله الياف درهم پشم يا پارههاي نامنظم پنبه را به دست چپ، و دوك را به دست راست ميگيرد. با دو انگشت سبابه و شست دست راست، مقداري از الياف درهم گلوله را «فتيله» ميكند و سر آن را به شكاف محور مياندازد. آنگاه دوك را، در حاليكه به انتهاي فتيله آويخته است، چرخ ميدهد، تا فتيله الياف تابيده شود. در بسياري از روستاهاي ايران، ريسنده، دوك را روي ران خود ميگذارد و با كف دست، آن را بشدت در امتداد ران ميچرخاند؛ به اين ترتيب، دوك به چرخش درميآيد و به فتيله تاب ميدهد. اين طريقه ريسندگي هنوز هم در روستاهاي ايران مرسوم است. با همين وسيله ابتدايي، در ازمنه قديم در نقاط مختلف جهان نخهايي ريسيده و با آن نخها پارچههايي بافتهاند كه ظريفترين پارچههاي ماشيني امروزي به پاي آنها نميرسد. اولين قدم در راه اصلاح ريسندگي، اختراع چرخ ريسندگي است، كه ظاهرا در هند اختراع شد، و در اوايل قرن 16 ميلادي در اروپا رواج يافت. طريقه كار اين چرخ، همان طريقه دوك دستي است، جز اينكه در اين اسباب، دوك افقي قرار ميگيرد، و بوسيله تسمهاي كه يك سر آن در شيار دوك و سر ديگرش روي چرخي بزرگ ميافتد، به گردش ميآيد. چرخ بزرگ را با دست يا بوسيله پايي (پدال) ميگرداندند، محصول قدرت چرخ ريسندگي، كه اولين وسيله مكانيكي ريسندگي بهشمار ميآمد، تقريبا هفت برابر ريسندگي دستي بود.» «1»
از نيمه دوم قرن هجدهم به بعد، در انگلستان و ديگر كشورهاي صنعتي، تلاشهايي براي تكميل ماشينهاي ريسندگي به عمل آمده و سرانجام، ماشينهاي ريسندگي دستي جاي خود را به ماشينهاي جديد داد، و اين جريان به انقلاب صنعتي اروپا كمك كرد و سبب افزايش تقاضاي پنبه و پشم گرديد.
پارچهبافي در ايران بعد از اسلام
«در كتاب حدود العالم، كه حدود سال 279 ه. ق. تأليف شده نوشته شده است: كه در آن زمان، در فارس و سيستان، قاليهاي خوب بافته ميشد، و «مقدسي» كه به خراسان مسافرت كرده از قالي و سجاده بافت قائنات، و همچنين از قاليهاي بافت خوزستان توصيف كرده است. در ساير نقاط ايران، چون خراسان و بخارا و فسا و دارابگرد و جهرم و كرمان و اصفهان و جوشقان نيز اين هنر در هرجا با طرح و شكل مخصوص به خود رواج داشته است. خاورشناس فقيد روسي، بارتلد، نوشته است:
بم مركز صنعتي كرمان بوده و پارچههاي نخي كه در بم ميبافتهاند، به تمام عالم اسلام، تا مصر
______________________________
(1). دايرة المعارف فارسي، پيشين، ماده «ريسندگي» (به اختصار).
ص: 356
ميرفت. پارچههاي مزبور داراي دوام فوق العاده بوده، و لباسي كه از آن ميدوختند، از پنج الي بيست سال دوام داشت. در آن زمان، بافتن شالهاي كرمان كه تا به امروز معروف است در بم تمركز يافته بود، و در همان دوره بود كه بنا به گفته ابن حوقل، قيمت يك طاقه شال به سي دينار ميرسيد (هر دينار معادل يك مثقال طلا بها داشت).
در جاي ديگر، همين خاورشناس مينويسد: در كازرون، شهر كوچك «توج» يا توز، كه در وسط راه بين كازرون و بندر گناوه واقع بود، پارچههاي كتاني معروف توجي يا توزي مي- بافتند كه در تمام عالم اسلام مشهور بود. يكي از پارچههايي كه در كازرون ميبافتند، موسوم به دبيكي بود.» «1» مقدسي در قرن چهارم، از پارچههاي ابريشمي اهواز و شوشتر ياد ميكند. به گفته ابن حوقل، مشهورترين صادرات خراسان جامههاي نخي و ابريشمي بود كه در نيشابور و مرو تهيه ميشد ... مقدسي گويد؛ نيشابور مركز محصولات صنعتي، پارچههاي سفيد براي لباس و عمامههاي شاهجاني و تافته و راخته و همچنين مقنعههاي نازك پشمي و ابريشمي و پارچه- هاي زربفت و خالص و زربفت مخلوط ميباشد. بنابه گفته مقدسي، منسوجات ري و پارچههاي ابريشمي آن معروف بوده. در دوره آل بويه، در رشته نساجي و قاليبافي پيشرفتهايي حاصل شد، و دامنه آن به عهد سلجوقيان و قرون بعد كشيده شد. در دوره صفويه، در رشته نساجي و قاليبافي، ايران شهرت فراواني كسب كرد. «بابا كروسينسكي لهستاني كه از 1116 تا 1142 ه. ق. در ايران ميزيسته است، مينويسد كه شاه عباس كارگاههاي قاليبافي بزرگي در شيروان، قراباغ، گيلان، كاشان، و استراباد، همانند كارخانههاي قاليبافي اصفهان، داير كرده است ... شاردن ضمن توصيف شهر كاشان، مينويسد ... اساس ثروت و حيات مردم كاشان، از صنايع نساجي و ابريشم بافي و تهيه قطعات زربفت و نقرهبافت تشكيل شده است. در هيچيك از شهرهاي ايران، مصنوعات و منسوجات مخمل و حرير و تافته و ابريشم و قطعات زربفت و سيمبفت و زريهاي ساده و گلدار و ابريشمي، بيشتر از كاشان و حومه آن تهيه نميگردد؛ تنها در يكي از نقاط حومه شهر، هزار كارگر ابريشمباف وجود دارد. اين آبادي كه «آران» نام دارد، در فاصله دو فرسخي شهر واقع، و از دور، همچون شهر زيبايي جلوهگر است و داراي دوهزار باب خانه و باغچه و ششصد باغ زيبا ميباشد.»
شاردن، وضع صناعت و تجارت تبريز را اينطور شرح ميدهد: «سرتاسر شهر پر از صنايع قماش و ابريشم و زرگري است. عاليترين دستارهاي ايراني، در تبريز تهيه ميشود، بازرگانان بزرگ و عمده شهر برايم تعريف كردهاند كه هميشه سالانه ششهزار عدل ابريشم در كارگاهها ... بافته ميشود. تجارت تبريز در سراسر ايران، تركيه، مسكو، تركستان، هندوستان، و ممالك ساحلي درياي سياه گسترده شده است.» قاليهاي اين دوره نيز از جهت نقشه و زيبايي و استحكام كمنظير است. معروفترين و پركارترين قالي اين دوره، قالي معروف به قالي اردبيل كار مقصود كاشاني است، كه در تاريخ 946 ه. ق. (سال سيزدهم سلطنت شاه طهماسب صفوي)
______________________________
(1). علي سامي، «بافندگي و بافتههاي ايراني»، مجله بررسيهاي تاريخي، شماره 27، ص 32 (به اختصار).
ص: 357
براي مقبره شيخ صفي الدين اردبيلي بافته شده است. زريكاري و پارچهها و قاليهاي زربفت در كاشان و يزد فراوان بود. زريهاي كار يزد در قرن سيزدهم ميلادي، و نيز زريهاي بافت نيشابور و مرو و شيراز و اصفهان و شوشتر، معروف بوده و به كشورهاي باختري و خاوري صادر ميشده است. ماركوپولو، اغلب كشورهاي آسيايي را ديده و از بافت پارچههاي زري و ابريشمي ساخت ايران توصيف كرده است. وي مينويسد: در ايران عده زيادي از دسترنج خود گذران ميكنند. بسياري از صنعتكاران و نساجان، مصنوعات خوب و پارچههاي زري نفيس با نقشهاي خوش ميبافند، و تجار ايراني آنها را به كشورهاي ديگر ميفروشند. در هنر مخملبافي، گلدوزي و قلابدوزي نيز در دوره صفويه، به شهادت شاردن و ديگران، موفقيتهايي حاصل شده است.» «1»
مصنوعات ايران
«1. ديباي شوشتر كه شهرت جهاني داشته، همطراز ديباي روم بلكه از آن مرغوبتر بوده است. پوشش خانه كعبه هر سال در شوشتر از همين ديبا تهيه ميشد ... طراز خلفا را ... در همان شهر تهيه، و ببغداد حمل ميكردند. «طراز» عربي شده تراز فارسي است، و به يك نوع جامه حاشيهدار گلدوزي شده اطلاق ميشد كه پادشاهان ساساني ميپوشيدهاند، و خلفا از آنان اقتباس كردهاند ...
2. جامههاي كتاني توزي (توز به فتح تا و تشديد واو): در قرن چهارم، شهر كازرون به بافت كتانتوزي كه بسيار ممتاز و به رنگهاي مختلف بود، و جزو بهترين پارچههاي آن روز محسوب ميشد، معروفيت بسزايي داشته است. هرسال، پنجهزار دست از اين كتان براي پادشاهان و خلفا ميفرستادهاند.
3. در شوش خزي بافته ميشد با طرازهاي شاهانه. خز در آن زمان به نوعي جامه ابريشمين ميگفتهاند.
4. پارچههاي بافت شهر ري كه مانند برد يماني شهرت داشته و عدني نيز ناميده ميشده.
5. در مازندران، كساء و دستار و سربندهاي مرغوب ميبافتند.
6. در گرگان، پارچههاي سياهرنگ، و دو نوع پارچه به نامهاي مبرم و خشخاش شهرت داشت.
7. در نيشابور، چندين نوع پارچه به نامهاي حفيه، صيريه، تاخته، راخته، مصمت، عتابي سقلاطون، سابري كه بعضي از آنها از حيث ظرافت و لطافت، در هيچجا نظير نداشته است.
8. در مرو شاهجهان، جامههاي نازكي ميبافتند كه به آن شاهجهاني ميگفتند.
9. جامهاي به نام ملحم (بروزن محكم) كه تارش ابريشم و پودش نخ غير ابريشم بوده است.
10. در سيستان، فرش ابريشمين ميبافتند.
11. در خوارزم، پارچهاي به نام با رنگ و نيز نوعي كرباس به نام آرنگ.
12. در اصفهان، انواع جامهها و نيز نوعي معروف به ديواري كه گويا در نقاط ديگر
______________________________
(1). همان، شماره 28، ص 37 و 63 (به اختصار).
ص: 358
نيز بافته ميشده است.
13. انواع فرشهاي نفيس از قالي و محفوري و همچنين پردههاي گوناگون.
14. يك نوع طيلسان كه پارچه آن به رنگ آسمان بوده است.
15. زندينچي: پارچهاي براي آستر لباس كه بهترين نوع آن را در بخارا ميبافتند.
16. فرشهاي فاخر بافت ارمنستان و فرشهاي گرانبهاي دشت ميشان شهرت داشت
17. در نيشابور، پارچههايي به نامهاي راخته، تاخته، مقنعه، ملحم، ابريشمي، مصمت، عتابي، سعيدي، ظرائفي، مشطي و جامههاي موئين؛ و از ابيورد جامهاي به نام زنبفت، و از نسا، جامهاي به نام بنبوزي؛ و در قهستان خراسان، فرش و سجاده؛ و در غرجستان و بخارا، فرشهاي مرغوب؛ در سمرقند، جامههاي سيمگون و سمرقندي؛ و در آمل و ساري، نوعي جامه زيبا؛ و در قومس (دامغان)، دستارهاي سفيد از پنبه معلم (بر وزن محكم) ساده و حاشيهدار، كه گاه قيمت يكي از آنها به دوهزار درهم ميرسيد، و نيز كسا، طيلسان، و جامههاي پشمي نازك؛ و در مازندران، طيلسان و پارچههاي كتاني؛ و در اردبيل (در آذربايجان)، پارچههاي پشمي و انواع فرش؛ و در عسكر مكرم (نزديك اهواز)، مفصلههاي ابريشمين؛ و در ارجان فارس، جامههاي كندكي و بربهاري؛ و در دارابجرد، حصيرهايي مانند حصيرهاي آبادان؛ و در جهرم، فرش و پرده؛ و در شيراز، كساء، جامه منير (بر وزن مدبر) برد، خز، ديبا؛ و در فسا جامه و پرده ابريشمين گرانقيمت و فرشهاي نفيس و منير و دستارهاي شرابي و طرازهاي رنگين و طلادوزي كه در تمام جهان نظير نداشته است، ميبافتند.
در كازرون، حرير نازك (قصب) دبيقي، مخمل؛ در بم، دستار، طيلسان، جامههاي گرانبها، در جهرم، انواع فرش، سجاده ... در همدان و قم، يك نوع پارچه مرغوب ميبافتند و به شهرهاي مختلف ايران و جهان صادر ميكردند.
گذشته از آنچه ذكر شد، دهها نوع ديگر پارچه و فرش از قبيل برنگان (نوعي گليم)، خيش (كتان كلفت)، اطلس (ديبايي كه تار و پودش ابريشم باشد)، منديل (دستار ريشهدار)، بستر آهنگ كه در عربي مقرم و مقرمه نامند، در ايران تهيه ميشده ...
از مصنوعات ديگر ايران:
در ري، مقراض و شانه بسيار مرغوب و انواع كاسه؛ در طوس، انواع ظرف و ديگ و مجمر از سنگهاي اطراف؛ در هرات، انواع ظرفهاي مسين؛ در بلخ و ترمذوارجان، صابون مرغوب، در سمرقند، كاغذ و يك نوع پوست كه بر روي آن مينوشتهاند.- كاغذيان يا كاغذ- سازان سمرقند شهرت داشتهاند،- و نيز ديگهاي بزرگ مسي در اين شهر ميساختهاند. در خوارزم، شمع، كلاه، شمشير، زره؛ در بيار مازندران، گل ساختمان كه با آن بناهايي ميساختهاند كه در دنيا نظير نداشته است. از قم، انواع كرسي، تخت، زين و برگ به اطراف صادر ميشده و از همدان، كفش به ديگر نقاط صادر ميشده است.» «1»
______________________________
(1). شاهنشاهي عضد الدوله، پيشين، ص 60- 254 (به اختصار).
ص: 359
عقيده صاحبنظران و شعراي ايران در مورد كشاورزان و صنعتگران
طبقه وسيع كشاورزان، كارگران و پيشهوران كه از ديرباز طبقات فعال و مثمر جامعه ما را تشكيل ميدهند، همواره مورد احترام مردم روشنبين و خيرخواه محيط خود بودهاند؛ چنانكه جمعي از شعرا و نويسندگان روشنضمير و با هدف ايران زبان به مدح اين جماعت گشوده و در منقبت آنان، به نظم و نثر مطالبي نوشتهاند. ناصرخسرو علوي درباره ارزش و مقام كشاورزان و صناعان چنين ميگويد:
به از صانع به گيتي مقبلي نيستز كسب دست بهتر حاصلي نيست
به روز اندر پي سامان خويش استچو شب در خانه شد، سلطان خويش است
خورد بيشوكم آن مايه كه خواهدبه روز افزايد آنچ از وي بماند
بري از سبلت هردون و هرخستنآسوده ز بيم و منت كس
به بازو حاصل آرد قوت فرزندخورد خوش با عيال خويش و پيوند
رسد صد بركت از كسب حلالشبيفزايد خدا در كسب و مالش
چو شب شد، خفت ايمن در شب تارچو روز آمد رود باز از پي كار
... سر صانع به گردون بس فرازستسلاطين را به صناعان نياز است
به از صناع عالم ديهقان استكه وحش و طير را راحترسان است
ز صانع رايگان نفعي نخيزدز دهقان عاقبت چيزي بريزد
جهان را خرمي از ديهقان استازو گه زرع، گاهي بوستان است
ازين به با بنيآدم چه كار استكز آدم در جهان اين يادگار است
براحت رازق هر مار و مورندهمان گر آدمي و گر ستورند
اگر دهقان چنان باشد كه بايدسبكگوي از ملايك در ربايد
اگر جوياي قحط نان نباشدكسي را پايه دهقان نباشد
به كار اندر همه مردان كارندعرق ريزند و قوت خلق كارند
كليد رزق و قسمت سخت در مشتچراغ دلفروزي در ده انگشت
به دنيا عاقلانه تخم كشتندبه عقبي در گل باغ بهشتند. «1»
حاصل سعي و عمل
ناصرخسرو؛ در شمار صاحبنظراني است كه مردم را به سعي و عمل و كار و كوشش دعوت ميكند:
كار خر است خواب و خور، اي نادانبا خر بخواب و خور، تا چه شوي همسر
كار خر است سوي خردمند خواب و خورننگ است ننگ با خرد، از كار خر مرا
كار كن بگذر از ره گفتارزين چنين ترهات دست بدار - سنايي
كار نشد ندارد، نظير«هِمَمُ الرجال تقلعُ الجبال»
______________________________
(1). سعادتنامه، باب بيست و دوم و بيست و سوم، ص 57- 556.
ص: 360 مشكلي نيست كه آسان نشودمرد بايد كه هراسان نشود
كار دنيا كه تو دشوار گرفتي بر خودگر تو بر خويشتن آسان كني، آسان گردد - كمال الدين اسماعيل
چو كار گيتي بيرنج مينگيرد سازبيا بكش همه رنج و مجوي آساني - مسعود سعد
كار كن تا كاهل نشوي
- خواجه عبد اللّه انصاري
در عمل كوش و ترك قول بگير ... - ابن يمين
كارها به صبر برآيد، و مستعجل به سر درآيد. - سعدي
نابرده رنج گنج ميسر نميشودمزد آن گرفت جان برادر كه كار كرد - سعدي
گر كار كني عزيز باشيفردا كه دهند مزد مزدور - ناصرخسرو
در حدود هشت قرن پيش، انوري شاعر معروف ايران، از لزوم همكاري و معاضدت اجتماعي عموم طبقات سخن گفت:
آن شنيدستي كه نهصد كس ببايد پيشهورتا تو نادانسته و بيآگهي ناني خوري
كار خالد جز به جعفر كي شود هرگز تمامزان، يكي جولاهگي داند دگر برزيگري
در ازاي آن اگر از تو نباشد يارييآن نه نان خوردن بود، داني چه باشد مدبري
عقل را در هرچه باشد پيشواي خود بساززانكه او پيدا كند بدبختي از نيك اختري بطوري كه خاقاني يكي از بزرگترين قصيدهسرايان اواخر قرن ششم يادآور شده است، جدش جولاهه يعني نساج و بافنده بود، و پدرش علي، حرفه درودگري و نجاري داشته است، و شاعر عاليقدر به اين معني در آثار خود مكرر اشاره ميكند.
نساج نسبتم كه صناعات فكر منالا ز تار و پود خرد جامه تن نيند
نجار گوهرم كه نحيتان طبع منجز زير تيشه پدر خويشتن نيند در جاي ديگر، در وصف هنرمندي پدر خود ميگويد:
صانع زرين عمل پير صناعت عليكز يد بيضا گذشت دست عمل ران او شيخ احمد جام به بعضي ادوات نجاري اشاره ميكند:
چون تيشه مباش جمله بر خود متراشچون رنده ز كار خويش بيبهره مباش
تعليم ز اره گير در عقل معاشچيزي سوي خود ميكش و چيزي ميپاش
هركه او در مكسبي پا مينهدياري ياران ديگر ميدهد
ص: 361 زانكه جمله كسب نايد از يكيهم درو گر هم سقا، هم حايكي
چون به انبازيست عالم برقرارهر كسي كاري گزيند ز فتقار
طبل خواري در ميانه، شرط نيستراه سنت راه مكسب كرد نيست - مولوي
در ميان كسبه، عطاران و داروسازان در كار خود، دقت و ظرافت بيشتري به كار ميبردند؛ مولوي ميفرمايد:
طبلهها در پيش عطاران ببينجنس را با جنس خود كرده قرين
جنسها با جنسها آميختهزين تجانس زينتي انگيخته «عطاران و داروسازان هريك از دواها و داروها را در كوزه مخصوص به خود مي- ريختند، و براي آنكه فاسد و تباه نگردد، سر كوزه را با پوست آهو يا گوسفند استوار ميساختند، و بدين اعتبار، ظرف دارو را طبله ناميدهاند ... عطار به معني عطرفروش و دوافروش در زبان فارسي به كار ميرود، و شيخ عطار شاعر معروف را بجهت آنكه دوافروش بوده، بدين نام خواندهاند.» «1»
حاميان سعي و عمل و طرفداران تنبلي و تنآساني
اشاره
زكرياي رازي طرفدار كسب و كار بود: او «در آغاز كتاب الشواهد خود ميگويد كه او در كتاب شرف الصاعة قائلان به تحريم مكاسب را رد كرده است. ابن راوندي نيز كتابي داشته به نام فساد الدار و تحريم المكاسب كه چنانكه از اسم آن برميآيد، خانه نشستن و كسب را تحريم كردن، نادرست و فاسد بهشمار آمده. در طي كتب، گاهگاه برميخوريم به كساني كه قائل به تحريم مكاسب بودهاند: جاحظ ميگويد: صوفي مسلمان كه اظهار عبادت و پارسايي ميكند، از تنبلي كار را مبغوض ميشمارد و تحريم مكاسب را اظهار ميدارد.
ابو الفرج اصفهاني درباره ابو العتاهيه ميگويد كه او به وعيد و تحريم مكاسب قائل ... بود. ابو المعين نسفي ميگويد، قدريه اكتساب و طلب مال را بر بنده فرض ميدانند، ولي اهل سنت و جماعت ميگويند، اگر او را قوتي موجود است كسب برايش سنت و مباح است و اگر قوتي موجود نيست، كسب او را رخصت است، و اگر مضطر است و او را اهل و عيال است، كسب بر او فريضه است و متقشفه و كراميه كسب و وضع مال را حرام ميدانند، زيرا توكل بر خداوند واجب است و خداوند فرمود: وَ عَلَي اللَّهِ فَتَوَكَّلُوا إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ.
رازي در فصل هفدهم از كتاب طب روحاني، درباره حد اعتدال اكتساب و اقتناء و انفاق سخن رانده است.» «2»
خطر بيكاري
در اندرزنامه اردشير بابكان بند 34، چنين آمده است: «بدانيد كه شاه و همه مردم نبايد بگذارند بيكاري به آنها راه يابد؛ زيرا تباهي حكومت
______________________________
(1). خلاصه مثنوي، به اهتمام استاد فروزانفر، ص 232.
(2). دكتر مهدي محقق، فيلسوف ري، ص 129 (به اختصار).
ص: 362
در بيكارگي شاه است، و تباهي كشور در بيكار ماندن مردم ... بدانيد ما با همه نيرومندي كه داريم ... زماني توانستيم مردم را رام كنيم كه سختيهاي فراوان چشيده و خويشتن را به كارهاي سخت گمارده بوديم.» «1»
آثار كار و كوشش
شادروان دهخدا در امثال و حكم خود، انديشه گويندگان و شعرا را در پيرامون سعي و عمل گردآوري كرده است. «2»
به منزل رسيد آنكه پوينده بودبهي يافت آنكس كه جوينده بود - فردوسي
برنج اندر آري تنت را رواستكه خود رنج بردن به دانش سزاست - فردوسي
به كار اندرآ اين چه پژمردگي استكه پايان بيكاري، افسردگيست - نظامي
كه چون كاهلي پيشه گيرد جوانبماند تنش پست و تيره روان - فردوسي
نه آسانيي ديد بيرنج كسنهاد زمانه همين است و بس - فردوسي
كار كن، كار بگذر از گفتاركاندرين راه كار بايد كار - سنايي
بداريد كار جهان را به رنجكه از رنج يابد سرافراز گنج - فردوسي
گفت كم كن كه من چه خواهم كردگوي كردم، مگو كه خواهم كرد - سنايي
غواص گر انديشه كند كام نهنگهرگز نكند در گرانمايه به چنگ - سعدي
نشايد هيچ مردم خفته در كاركه در پايان پشيماني دهد بار - امير خسرو
مرد هنرپيشه خود نباشد ساكنكز پي كاري شده است گردون گردان - ابو حنيفه اسكافي
همه محرومي از نجستن تستبيبري از گزاف رستن تست
بنده رنج باش و راحت بيندفتر عشق خوان، فصاحت بين - اوحدي
منشان ديگ جستجو از جوشتارگي هست در تنت ميكوش - اوحدي
______________________________
(1). «عهد اردشير» ترجمه از عربي به اهتمام محمد علي امام شوشتري، ص 99.
(2). مأخوذ از امثال و حكم دهخدا، ج 1، از صفحه 116 به بعد.
ص: 363 گر كار كني عزيز باشيفردا كه دهند مزد مزدور
ور ديو ز كار باز داردترنجور بوي و خوار و مدهور - ناصرخسرو
ز زود خفتن و از دير خاستن هرگزنه مرد يابد ملك و نه بر ملوك ظفر - عنصري
نيابد مراد آنكه جوينده نيستكه جويندگي عين يابندگي است - خواجو
سعدي در مقام اندرز ميگويد:اي نور چشم من بجز از كشته ندروي - سعدي
عنصري نيز معتقد است كه:
سري كه بالش خواهد نيابد او افسر
- عنصري
تو را چون نباشد غم كار خويشغم تو ندارد كسي از تو بيش - اسدي
منشين بيكار از آنكه بيگاريبه زآنكه كني به هرزه بيكاري - ناصرخسرو
تن به دود چراغ و بيخوابيننهادي، هنر كجا يابي - اوحدي
نظامي گنجوي در مخزن الاسرار مكرر، جوانان را به كار و فعاليت تشويق و ترغيب ميكند؛ از جمله در داستان «پير خشت زن» به جواني كه كار كردن را عار ميداند، چنين ميگويد:
دست بدين پيشه كشيدم كه هستتا نكشم پيش تو يك روز دست
دستكش كس نيم از بهر گنجدستكشي ميخورم از دسترنج «1» در مقالت ديگري، در وصف پيري، نسل جوان را به سعي عمل فرا ميخواند و ميگويد:
... از پي مشتي جو گندم نمادانه دل چون جو و گندم مساي
خاك خور و نان بخيلان مخورخاك نهاي زخم ذليلان مخور
بر دل و دستت همه خاري بزنتن مزن و دست به كاري بزن
به كه به كاري بكني دستخوشتا نشوي پيش كسان دستكش «2»
بيگاري به كه بيكاري،بيگار كشي به كه بيكار باشي.
منشين بيكار از آنكه بيگاريبه زانكه به خيره بيكاري - ناصرخسرو
گفتن ز من از تو كار بستنبيكار نميتوان نشستن - نظامي
______________________________
(1). كليات ديوان نظامي «مخزن الاسرار»، چاپ امير كبير، ص 67.
(2). همان، ص 66.
ص: 364
حتي بعضي بر سبيل اغراق گفتهاند: «بيماري به كه بيكاري!»
به كار اندرآ، اين چه پژمردگيستكه پايان بيكاري افسردگيست - نظامي
به كان كندن آيد، زر از كان سنگوزين كان، به جان كندن آيد به چنگ
كسي دارد از علم عالم فراغكه او چون قلم خورد دود چراغ - امير خسرو
رمز الكاسب حبيب اللّه شنواز توكل در سبب كاهل مشو
گر توكل ميكني در كار كنكشت كن، پس تكيه بر جبار كن - مولوي
فعاليت سياسي و اجتماعي پيشهوران و بازرگانان
پس از كشاورزان، مهمترين و مؤثرترين طبقات اجتماعي در ايران طبقه پيشهوران بودند. اين طبقه، چون بيشتر در شهرها زندگي ميكردند، و با ابزار و آلات فني سرو كار داشتند و به اقتضاي شغل، با طبقات و گروههاي مختلف خلق آميزش و گفتگو ميكردند، بالطبع از كشاورزان هوشمندتر بودند و به مسائل سياسي و اجتماعي، علاقه و توجه بيشتري داشتند؛ چنانكه در نهضت شعوبيه، عليه بيدادگريهاي اعراب، طبقه ميانهحال و پيشهوران و بازرگانان نقش مهم و مؤثري انجام ميدادند، تا جايي كه سعيد، نماينده بني اميه آنان را نزد خود خواند و گفت، شما كيستيد؟ جواب دادند، ما بازرگانيم. سعيد گفت، به ما خبر دادند كه شما بعنوان مبلغين خاندان عباسي آمدهايد. در جواب گفتند: اي امير، ما به اندازه كافي گرفتار خود و تجارت خود هستيم، كه به اين كارها نميرسيم. امير اجازه داد بروند و رفتند. چون از مرو خارج شدند، در ايالت خراسان و دهستانها، با لباس مبدل و در كسوت تجارت سفر كردند و به تبليغ پرداختند، و در مراجعت، به امام بشارت دادند كه در خراسان نهالي كشتهاند كه بزودي بارور خواهد شد. چنانكه ديديم اين نهضت اجتماعي به همت ابو مسلم خراساني و همرزمان او به ثمر رسيد، و ايرانيان بار ديگر، در فعاليتهاي سياسي و اقتصادي عالم اسلام نقش مهمي به عهده گرفتند. «1» در جنبش مذهبي و سياسي اسماعيليان در قرن چهارم و پنجم نيز پيشهوران نقش اساسي به عهده داشتند.
به نظر آقاي كريم كشاورز دانشمند معاصر:
در دوران سلجوقي، مساجد و مدارس و آب انبارها و غيره در شهرها ساخته و بنا شده، و پيشهها پيشرفت مينمود و تجارتخانههاي بزرگي كه با ممالك ديگر، از چين گرفته تا روم، دادوستد داشتند پديد آمد. ولي جريان تكامل طبيعي شهرها
______________________________
(1). ر. ك: مرتضي راوندي، تاريخ اجتماعي ايران، ج 2، «نهضت شعوبيه».
ص: 365
را عدم تمركز و پراكندگي- كه در طبيعت دولتهاي خانخاني است- كند ساخته بود. از كارهاي پيشهوران اين دوران، نمونههاي بديعي بهدست آمده است.
پيشهوران در شهرها، مطيع و دستخوش مطامع اميران و خانها و دستنشاندگان ايشان يعني شحنگان و كلانتران بودند. بازرگانان و سوداگران نيز در آن روزگاران، جز دستياري با اميران چارهاي نداشتند. با اينحال، وجود سازمانهاي اصناف، پيشهوران و بازرگانان تا اندازهاي از بيبندوباري اميران ستمگر محلي ميكاست، و حال آنكه وضع روستا چنين نبود. بر اثر تجمع در شهرها وجود سازمانهاي اصناف و عده كثيري با سواد، و امكان تبادلنظر در مسجدهاي جامع و ديگر اجتماعات، مردم شهرها بهرهمند از مقدوراتي بودند كه روستا فاقد آن بود. «1»
در جنبش اسماعيليه و باطنيان نيز پيشهوران نقش بسيار مؤثري داشتند. ناصرخسرو در سفرنامه، از رشد فعاليتهاي بازرگاني و رواج بازار پيشهوران در اصفهان سخن ميگويد و مينويسد: «در همه زمين پارسيگويان، شهري نيكوتر و جامعتر و آبادانتر از اصفهان نبود.
باروي شهر، سهفرسنگ و نيم درازا داشت، و برخلاف ديگر شهرهاي ايران، كه غالبا خانههاي ويران در كنار كاخهاي معمور بهچشم ميخورد، هيچ جاي آن ويرانهاي ديده نميشد.
بازرگاني و پيشهها چنان رونق داشت كه در رسته صرافانش سرگرم دادوستد بودند، و در كوچه «كوطراز» آن پنجاه كاروانسراي بزرگ وجود داشت ... پيشهوران چيرهدست در رستهها گردآمده، بدايع هنر ميآفريدند، و معروفترين پارچههاي ابريشمي چون «حله» و «عتابي» و «سقلاطون» از زيردست نساجان هنرمند اصفهان بيرون ميآمد، و به اكناف جهان صادر ميشد.
روستاييان، اصناف و پيشهوران آن، مهماننواز و دستودلباز بودند و هر صنف سازماني و رئيسي انتخابي به نام «كلو» داشت ... از كار و حرفه باطنياني كه تاريخ ياد كرده، چنين برميآيد كه جنبش اسماعيليان ايران بر پيشهوران و بازرگانان خرد و روستاييان و ندرتا برخي از خردهمالكان ايراني- كه از اقطاعداران نورسيده و خانهاي نو كيسه ترك ناخشنود بودند- متكي بود. نظري اجمالي به پيشه برخي از سران نهضت، اين نكته را روشن ميكند. حسن صباح خود، دبير و كارمند و به اصطلاح امروزي، از طبقه روشنفكر جامعه بود.
عبد الملك عطاش با نساخي كتب، روزي خويش را تأمين ميكرد. پسر او، احمد عطاش، در بازار اصفهان به بزازي اشتغال داشت. طاهر كه در ساوه ميان باطنيان منزلتي داشت و ظاهرا نظام الملك به كينخواهي او كشته شد، با نجاري امرار معاش ميكرد.
بنابراين، جاي شگفتي نيست كه باطنيان در اصفهان (كه در آن دوران يكي از مراكز پيشهوران ايران بهشمار ميرفت) نفوذ فراوان كسب كرده باشند و تبليغات و دعوت ايشان در آن شهر از يكسو- در ميان مردم پيشهور و كاسب- با كاميابي روبرو شده و از ديگرسو خشم متعصبان سني و روحانيان ايشان را برانگيخته باشد ...» «2»
«غالبا پيشهوران و مردمان خردهپا از ديدن زندگي پرتجمل اميران و بزرگان، و
______________________________
(1). حسن صباح، از كريم كشاورز ص 14- 13.
(2). همان، ص 104- 102 (به اختصار).
ص: 366
احساس ناتواني در ارضاي توقعات مادي و معنوي خويش، به عصيان برانگيخته ميشدند، بحدي كه گفتههاي بزرگان دين، كه عامه ناس بايد راضي به رضاي حق و سهم و نصيب خود باشند، قادر نبود طبيعت سركش آنها را مهار كند.» «1» تاريخ اجتماعي ايران ج3 366 فعاليت سياسي و اجتماعي پيشهوران و بازرگانان ..... ص : 364
ي از علل اساسي پيروزي عباسيان بر امويان، چنانكه قبلا اشاره كرديم، همكاري و همقدمي طبقه وسيع پيشهوران و بازرگانان با سران اين نهضت بود، بطوري كه سران اموي در خراسان و ديگر نواحي هميشه با دعات و مبلغيني كه در شمار پيشهوران بودند روبرو ميشدند. علاوه براين، چنانكه بتفصيل خواهيم گفت، اكثريت كساني كه در شمار فتيان و جوانمردان بودند از طبقه پيشهوران و صنعتگران بودند، و نقش مهمي در فعاليتهاي سياسي و اجتماعي آن دوران به عهده داشتند. و از سازمان و اصول و مقررات معيني تبعيت ميكردند.
فعاليت سياسي پيشهوران در اواخر عهد ايلخانان
در اواخر عهد ايلخانان، حكومت سربداران به همت پيشهوران و كشاورزان يكچند، حكومتي مبتني بر منافع خلق پديد آورد. مورخان بيغرض، از تلاشهاي كلو اسفنديار و خواجه شمس الدين علي، و حيدر قصاب، كه هر سه از ميان پيشهوران برخاسته و به نفع مردم قدمهاي مؤثري برداشتهاند، به نيكي ياد ميكنند «كلو اسفنديار سربدار، برگزيده شيخيان، بلاشك از پيشهوران بود، لقب «كلو» مؤيد اين نظر است. ابن بطوطه درباره پيشهوران اصفهان ميگويد: «و اهل كل صناعه يقدمون علي انفسهم كبير منهم يسمونه الكلو» (هر دسته از پيشهوران اصفهان رئيس و پيشكسوتي براي خود انتخاب ميكنند كه او را كلو مينامند.» «2»
يكي از پيشوايان قيام سربداران سمرقند در سال 767 ه. شخصي بود به نام ابو بكر، رئيس رسته ندافان. پس از كلو اسفنديار، زمام امور سربداران به خواجه شمس الدين علي (753- 748 ه.) كه از برجستهترين زمامداران سربدار بود، رسيد. تمام مورخان با اينكه به وي نظري منفي داشتند از كارهاي مثبت و سودمند وي به نفع طبقات زحمتكش به نيكي ياد كردهاند. دولتشاه مينويسد «... رعيت را مرفه الحال داشتي و بكفايت زندگي نمودي»، در عهد او، رسم نامطلوب و رعيت آزار «براتنويسي» بكلي برافتاد، و او حق مردم را نقدا ميپرداخت. در اينباره دولتشاه مينويسد: «گويند كه رسوم مردم، برات ننوشتي، در مجلس نقد شمردي و دادي» «3» رفتار او با مردم، سخت آزادمنشانه بود، همه افراد مردم به وي دسترسي داشتند، تجملپرستي، شرابخواري، استعمال مواد مخدره و فحشاء را محكوم و ممنوع كرد و بوسيله منهيان و جاسوساني كه داشت، از جزئيات منطقه نفوذ خود باخبر ميشد.» «4» علاوه براين، اقدامات يحيي كرابي و علي قصاب در تاريخ سربداران قابل توجه است.
همچنين قيام محمود تارابي در ماوراء النهر عليه مغولان كه در سال 636 هجري (1238 ميلادي) صورت گرفت، نمونه ديگري از فعاليت سياسي پيشهوران است، جويني مورخ نامدار عصر مغول به اقتضاي وضع طبقاتي خود نسبت به قيام محمود كه شغلش
______________________________
(1). همان، ص 14.
(2). ترجمه محمد علي موحد، ج 2، ص 191 (به نقل از: نهضت سربداران، ص 71).
(3). دولتشاه، ص 282 (از همان مأخذ، همان ص).
(4). پطروشفسكي، نهضت سربداران، ترجمه كريم كشاورز، ص 73- 71 (به تناوب و اختصار).
ص: 367
قلبيربافي بود، با نظر دشمني نگريسته و درباره رفتار وي با طبقات حاكم، چنين مينويسد:
«اكثريت افراد متنفذ و مشهور را مورد توهين قرار داد. ضمنا جويني بناچار، اعتراف ميكند كه او (يعني محمود تارابي) با مهرباني و عطوفت با مردم ساده و ولگردان بيخبر رفتار ميكرد. مردم را به خانههاي اعيان ميفرستاد تا از آنجا چادرهاي سفري و قالي بياورند و براي سپاهيان اردو بزنند.» «1» و «2»
اطلاعاتي پراكنده در پيرامون بازارها و كالاها و بازرگانان
اشاره
ابن حوقل ضمن گفتگو از اردبيل مينويسد: «از اردبيل تا كورسره دوازده فرسخ، و از كورسره تا مراغه دوازده فرسخ است. «سپس از بازارهاي كورسره سخن ميگويد و مينويسد، در آغاز هرماه و نيز در اوقات معيني از سال، بازارهايي در آنجا تشكيل ميشود و مردمان گوناگوني كالاهاي مختلف و انواع پارچه و عطر و جل و كالاي سراجان و زين و شمشير و تنگ ستور و زينپوش و سلاح جنگي و مصنوعات زرين و سيمين و اسب و استر و خر و گاو و گوسفند به دادوستد و معامله دارند تا جايي كه به گفته ابو احمد، كه از بازرگانان آذربايجان بود، گاه ميزان معامله گوسفند در اين ناحيه بر يكميليون رأس ميرسيد.»
گاه، امرا و رجال به حكم احتياج، دست نياز به سوي بازاريان دراز ميكردند؛ چنانكه نظام الملك مينويسد: اميري در صدد برميآمد پانصد دينار قرض كند، بوسيله يكي از عمال و وكلاي خود، با دكانداري طرح دوستي ريخت و از او خواست كه مبلغ سابق الذكر را بوي قرض دهد و دكاندار چنين گفت: «من از آن دكانداران نيم كه مرا دوهزار يا هزار باشد، و با مهتران جز راست نتوان گفت، همه سرمايه من ششصد دينار خليفتي است و در بازار دست و پايي ميزنم و خريد و فروخت باريك ميكنم و بروزگار و سختي به دست آوردهام.» «3» پس از گفتگوي بسيار، سرانجام بازاري به امير پانصد دينار قرض ميدهد، ولي در موعد مقرر، امير از اداي دين، خودداري ميكند، و بازاري با مشقات و رنج فراوان موفق به گرفتن پول خود ميشود.
معلوم نيست چند درصد جمعيت ايران و ديگر كشورهاي شرق نزديك را پيشهوران و كارگران تشكيل ميدادند، آنچه مسلم است در دوران بعد از اسلام، حتي پس از حمله مغول، پيشهوران و صنعتگران، پس از كشاورزان، مثمرترين طبقات جامعه را تشكيل ميدادند.
از نامه زير كه خواجه رشيد الدين فضل اللّه به فرزند خود نوشته ميتوان به كثرت كارگران صنايع ريسندگي در ايران و ممالك تابع پيبرد.
خواجه ضمن مكتوب شماره 33، كه بعنوان خواجه مجد الدين پسر خود نوشته، صورت جامع ملتسمات و مطالبات خود را از ممالك ايران و توران و هند و روم و مصر و شام اعلام ميكند. اين صورت معرف انواع پارچهها و منسوجاتي است كه در آن ايام، در نقاط مختلف كشور تهيه ميكردند.
بموجب اين صورت، از بغداد، حله، تبريز، زنجان، روم، اسكندريه، شيراز، اصفهان، يزد، كرمان، بم، كازرون، كاشان، ابرقو، هندوستان، هرات، سمرقند، يمن، دمشق، خطاي،
______________________________
(1 و 2). ر. ك: عطا ملك جويني، تاريخ جهانگشاي جويني، به تصحيح ميرزا محمد قزويني، ج 1، ص 69 به بعد.
(3). سياستنامه، پيشين، ص 35 به بعد.
ص: 368
موصل، اربل، ماردين، تبريز، و شيروان كالاهايي مطالبه شده است. اكنون بعنوان نمونه، پارچهها و منسوجاتي را كه در آن ايام از تبريز و چند شهر ديگر مطالبه ميكردند ذكر ميكنيم تا خوانندگان از تنوع پارچهها و منسوجات ايران بعد از حمله مخرب مغول آگاه گردند:
تبريز:
كمخا 200 توپ، ارمك 200 توپ، برك ميان سيصد عدد، برك سر 200 عدد، قطيفه الوان الفي 3 ذرع، كرباس عاديه مائة الف 3 ذرع، كپنك الف عدد، موزه ساغري و تيماج الفي زوج.
شيراز:
كرباس عاديه 20 الف ذراع، باسمه 300 توپ، قدك كازرون الفي عدد، موزه ساغري و سختيان الف زوج، ساير اقمشه الف توپ.
اصفهان
كرباس 80 الف ذرع، ساير اقشمه 200 توپ، متقاليه 30 الف ذرع، عاديه 50 الف ذرع.
يزد:
و اولاد 100 الف ذرع، بافته ابريشمين ابياريه و شمسيه و عين- البقرالفي توپ، خودرنگ الف قطعه، ساير اقمشه الفي توپ.
كازرون:
سيصد بار الف توپ، كرباس عاديه 10 (الف ذرع، گيوه 2 الف زوج. در اينصورت، به نام پارچههايي به نام مويينه تبريز سموريقه، و شق صد توپ، سنجاب، انبق، قاقم، خنگ، ملحمالوان، سمسط مصريه، محرمات صابونيه، دبيقيه سمسط صميني، اطلس، برد صوف، قميص، سراويل، جبه، پوستين، دستار، بندقي و پارچههاي ديگري با اسامي نامأنوس برميخوريم كه معرف وسعت كارگاههاي بافندگي است.» «1»
انواع پيشهها
ابن خلدون مينويسد: «يا كسب روزي بوسيله بهرهبرداري از حيوانات اهلي است، بدانسان كه محصولات آنها را كه مايه نياز مردم است استخراج ميكنند، و مثلا از چارپايان شير و از كرم ابريشم، ديبا و حرير و از زنبور، عسل بهدست ميآورند؛ يا از گياهان بهرهبرداري ميكنند و به كار كشت و درختكاري مي- پردازند و از ثمرات آن بهرهمند ميشوند؛ و كليه اينگونه اعمال را كشاورزي مينامند؛ و يا اينكه كسب و پيشه در پرتو اعمال انساني است، و آنهم به چند صورت انجام مييابد: يا در مواد معيني تصرفاتي ميكنند و آن را صنايع مينامند، مانند ريسندگي و نجاري و خياطي و پارچهبافي و پرورش اسب و مانند اينها؛ و يا در مواد نامعيني كار ميكنند كه عبارت از كليه پيشهها و تصرفات انسان است؛ يا اينكه كسب بوسله كالا و آماده كردن آنها براي معاوضه است كه از راه گردش دادن آنها در كشورها يا احتكار آنها و منتظر بحران بازار شدن، انجام مييابد، و اين نوع پيشه را بازرگاني مينامند. اينهاست راهها و اقسام گوناگون معاش و مفهوم گفتاري كه محققان ادب و حكمت، مانند حريري و ديگران، ياد كردهاند؛ چه ايشان گفتهاند: معاش عبارت از فرمانروايي و بازرگاني و كشاورزي و صنعت است. اما فرمانروايي (يعني حكومت) شيوهاي طبيعي براي معاش نيست ... ليكن كشاورزي و صنعت و بازرگاني از انواع طبيعي معاش بهشمار ميروند ...
كشاورزي قديميترين راههاي معاش و شايستهترين وسايل طبيعي آن ميباشد. اما صنايع، نسبت به كشاورزي در مرتبه دوم و پس از آن قرار دارد. صنعت از امور تركيبي و علمي
______________________________
(1). مكاتبات رشيدي، ص 186 به بعد.
ص: 369
است كه در آن انديشه و نظر را به كار ميبرند ... اما بازرگاني هرچند از لحاظ كسب، امري طبيعي است، ولي بيشتر راهها و شيوههاي آن جز دادوستد نيست كه آنها را براي به دست آوردن ارزشي ميان دو بهاي خريد و فروش به كار ميبرند، تا از اين تفاوت قيمت، در كسب سود برند، و به همين سبب، شرع در امور معاملات چانهزدن را مباح شمرده است.» «1» به نظر ابن خلدون، خدمتگزاران دولت نيز از طريق طبيعي، معاش خود را تأمين نميكنند؛ معهذا به نظر وي: «خدمتگزاري كه شايستگي خدمتگزاري داشته باشد و بتوان به توانايي و بينيازي او اعتماد كرد، در حكم كيميا ميباشد. چنين خدمتگزاري از چهار حال بيرون نيست: يا هم بر كار خود تواناست و هم قابل اعتماد است، چنين كسي به نكبت استخدام تن در نميدهد و جز امراي بزرگ چنين كسي را استخدام نميكنند؛ يا برعكس، نه بر كار خود تواناست و نه ميتوان به وي اعتماد كرد، چنين مردمي را هيچ خردمندي به كار نميگيرد؛ يا در كار خود تواناست ولي قابل اطمينان نيست؛ و يا قابل اطمينان است ولي بر كار خود توانا نيست ...
كسانيكه بر كاري توانا هستند ارزش بيشتري دارند و بايد از آنها استفاده كرد و كارهاي آنها را مورد بازرسي قرار داد تا خيانت نكنند و ضرري نرسانند، و آنانكه در كار ناتوان و در عمل صالحند پشيزي ارزش ندارند.» «2»
در ميان سلاطين شرق علاء الدين كيقباد، كه از اعاظم شهرياران سلجوقي روم، به شمار است: «... همواره كتاب كيمياي سعادت و سير الملوك نظام الملك را در مطالعه داشتي، در نرد و شطرنج بينظير، گوي و نيزه خوب باختي. در جمله صناعات از عمارت و صناعت و سكاكي و نحاتي و نجاري و رسامي و سراجي مهارت و حذاقت بينهايت يافته بود و قيمت جواهر نيكو كردي.» «3»
ديگر از شهرياراني كه بكارهاي يدي علاقه نشان داده غازان خان است در تاريخ مبارك غازاني ميخوانيم او از «صناعات مختلفه هيچ صنعتي از زرگري و آهنگري و نجاري و نقاشي و ريختهگري و خراطي و ديگر صناعات نباشد كه به دست خود نكند، بهتر از: آنكه همه استادان كنند ... و هر استادي مهندس كه آلتي عديم المثل كه مهندسان ندانند خواهد كه بسازد، او ارشاد كند و تعليم دهد تا بياموزد ...» «4»
ارزش كار به نظر ابن خلدون
ابن خلدون كه در كتاب خود بيشتر به امور و مسائل اجتماعي توجه كرده است، در مورد پيشهوران مينويسد: «بعضي صنايع ابتدائي كه مورد احتياج عمومي است، در تمام شهرها وجود دارد؛ نظير خياطي، آهنگري و نجاري و غيره، ولي بعضي ديگر از صنايع كه جنبه تجملي دارند، مانند شيشهگري، زرگري، روغنگيري، آشپزي، رويگري، ديبافروشي و ابريشمبافي و ساير صنايع ظريفه مخصوص شهرهايي است كه از نظر تجمل و تمدن جلو افتادهاند.»
ابن خلدون در جوامع و شهرهاي مترقي عصر خود، از معلمين رقص و آواز و موسيقي
______________________________
(1). مقدمه ابن خلدون، پيشين، ج 2، ص 59- 758 (به اختصار).
(2). همان، ص 61- 760 (به اختصار).
(3). اخبار سلاجقه روم (مختصر سلجوقنامه ابن بيبي)، به اهتمام محمد جواد مشكور ص 94.
(4). تاريخ اجتماعي دوره مغول، باهتمام دكتر جهانبگلو ص 14.
ص: 370
نام ميبرد و مخصوصا مينويسد كه در مصر كساني هستند كه حيوانات را تعليم ميدهند و به كارهاي خارق العاده نظير راهرفتن روي طناب و حمل بارهاي سنگين واميدارند.
ابن خلدون در باب پنجم از كتاب خود به «ارزش كار» توجه ميكند و مينويسد، ارزش صنايع و فراوردههاي دست بشري، به ميزان و ارزش كاري كه براي تهيه آن به كار رفته بستگي دارد. سپس ميگويد: «در يك كالاي صنعتي، بجز كار، هيچ ارزشي وجود ندارد» وي در جاي ديگر ميگويد: «در فعاليتهاي كشاورزي ارزش كار پنهان است و جز گروه قليلي از كشاورزان آن را احساس نميكنند.»
ابن خلدون در صفحه 713 كتاب خود مينويسد كه: «درآمد و دارايي عبارت از ارزش كارهاي انساني است، و از اينرو هرگاه كارهاي انساني فزوني يابد، بر ارزش آنها هم افزوده ميشود ... و اين امر موجب رفاه و توانگري آنان ميشود و بدان منتهي ميگردد كه به تجملپرستي و عادات و نيازمنديهاي آن، روي آورند، و در زيبايي و ظرافت مساكن و پوشيدنيهاي خود بكوشند، و ظروف و اثاث عالي و نيكو فراهم آورند، و خدم و حشم و مركوبهاي بهتر آماده سازند. و اينها همه كارهايي است كه داراي ارزش هستند ... هنگامي كه عمران و اجتماع ترقي كند، به همان نسبت، تنوع كارها فزوني مييابد و سپس تجمل- خواهي و آسايشطلبي بدنبال پيشهها توسعه ميپذيرد.»
ابن خلدون در ص 716 مينويسد: «هروقت درآمد، فزوني يابد هزينه هم به همان نسبت، افزون ميشود و درست، هنگامي كه سطح درآمد و هزينه ترقي كند، وضع زندگي مردم هم بهبود مييابد، و شهر رو به توسعه ميرود.» سپس ابن خلدون در ص 719 مينويسد: «و اما درباره گراني صنايع و مزد سازندگان آنها در شهرهاي پرجمعيت، سه علت وجود دارد: 1. فزوني نياز به آنها بسبب آنكه شهر در نتيجه وفور عمران، به مرحله توانگري و تجملخواهي ميرسد؛ 2. تنپروري و غرور پيشهوران، و صنعتگران بعلت سهولت معاش در شهر و ارزاني و فراواني ارزاق؛ 3. فزوني توانگران ... و نياز فراوان آنان به اينكه ديگران را به خدمت خود گمارند، و از صنعتگران در كارها و نيازمنديهاي خود استفاده كنند ... در نتيجه، كارگران و هنرمندان و پيشهوران ارجمند ميشوند، مزدهاي آنان فزوني مييابد، و ساختههاي آنان گران ميشود، از اين رو مخارج شهر، بيشازپيش افزايش مييابد. گاهي بهاي باج و خراجي را كه به نام سلطان در بازارها و در دائرههاي شهر، بر ارزق عمومي وضع ميكنند، و هم منافعي را كه گردآورندگان خراج براي خودشان از فروشندگان ميگيرند. نيز بر قيمت مواد غذايي ميافزايند و آن را روي جنس ميكشند و به همين سبب، قيمت مواد غذايي در شهرها گرانتر از نواحي باديهنشينان است ...»
ابن خلدون در صفحه 728 كتاب خود، از مختصات فئوداليسم در آن دوره پرده بر ميدارد، و مينويسد: «همينكه كسي داراي ضياع و عقار و ثروت فراواني شد، امرا و پادشاهان به او فشار ميآورند و چشم به مال او ميدوزند و در صدد برميآيند كه اموالش را از چنگش بيرون آورند. در چنين شرايطي، توانگران ناچارند بنحوي خود را به منابع قدرت نزديك كنند و در سايه قدرت سلاطين و امرا، خود را از ديگر متجاوزين حفظ كنند. در صورتي كه به چنين قدرتهايي متكي نباشند، به انواع حيلهها، مورد تاراج فرمانروايان واقع خواهند شد.» اين گفتار ابن خلدون
ص: 371
روابط «سنيور» ها را با «واسال» هاي اروپا كه براي نجات از تجاوز، خود را تحت حمايت سنيور بزرگ قرار ميدادند، به ياد ميآورد.
مهمترين صنايع
ابن خلدون ضمن بحث از مهمترين صنايع و فعاليتهاي عملي مردم، مينويسد كه كارها و صناعات بشري بيشمار است، ولي از آن ميان، برخي از صنايع در اجتماع ضروري هستند، و بعضي ديگر از لحاظ موضوع شريف شمرده ميشوند.
«گونه نخستين مانند كشاورزي و بنايي و خياطي و درودگري و بافندگي، و گونه دوم چون قابلگي (توليد) و نويسندگي و وراقه (صحافي) و غنا (موسيقي) و پزشكي» «1» ابن خلدون پس از بحث در پيرامون صناعت كشاورزي و ارزش اقتصادي و اجتماعي آن، از صناعت بنايي سخن مي- گويد و مينويسد: «چگونگي ساختمانها در شهرهاي گوناگون متفاوت است، و در هر شهري برحسب عادات و رسومي كه در ميان مردم آن متداول است و فراخور وضع هواي آن ناحيه، و اختلاف زندگي ايشان از لحاظ توانگري و ناداري، خانههاي گوناگون ميسازند. همچنين در داخل يك شهر نيز خانهها همه يكسان نيست؛ چنانكه برخي كاخها و كارگاههاي عظيم ميسازند كه داراي فضاي پهناور و اتاقها و غرفههاي متعدد است، چه اينگونه كسان بعلت داشتن فرزندان و خدمتگزاران و زنان و پيروان بسيار، ناچارند در منازل خود، اتاقهاي متعدد داشته باشند. طبقات مزبور، ديوارهاي خانههايشان را از سنگ بنيان مينهند و فواصل ميان سنگها را با آهك بند- كشي ميكنند، و در اينباره هرچه بيشتر در تزئين و آرايش بنا ميكوشند ... گذشته از اينها در هر عمارتي سردابها و زيرزمينهايي براي انباركردن و اندوختن مواد غذايي، از قبيل غلات و حبوبات و غيره نيز ميسازند، و اگر از سپاهيان و طبقاتي باشند كه وابستگان و حاشيهنشينان و چاكران بسياري داشته باشند، مانند اميران و نظاير آنها، آنوقت اصطبلهايي نيز براي بستن اسبهاي نجيب، در آنها آماده ميكنند. و گروهي هم كلبههاي محقر و زاغههاي تنگي براي خود و فرزندان و خانواده خويش ميسازند و از اين حد، در نميگذرند، زيرا تنگدستي و فقر بيش از اين به آنان اجازه نميدهد.» «2» ابن خلدون در مورد مواد اصلي بناها و ساختمانها مينويسد:
«... بعضي از ساختمانها را از سنگ تراشيده يا آجر بنا ميكنند و ملاط وسط ديوارها را از گل آهك تهيه ميكنند، و اين گل آهك چنان به سنگ يا آجر ميچسبد كه مانند يك جسم جلوه ميكند.» «3» در مورد خانههاي گلي مينويسد: «چينهكشها در داخل تخته چوبهايي، كه طول و عرض آنها چهار ذرع در دو ذرع است، شفته آهك ميريزند و همينكه شفته آهك محكم شد، روي آنها بار ديگر تخته چوبها را قرار ميدهند و آنها را با چوب و تسمه محكم ميكنند، و شفتهريزي را ادامه ميدهند تا ديوار به اندازهاي كه موردنظر است، برسد. كليه قسمتهاي ديوار چنان به هم ميپيوندد و جوش ميخورد كه گويي از يكپارچه ساخته شده است و اين شيوه را «طابيه» (چينه) و سازنده آن را «طواب» (چينهكش) مينامند.» «4» سپس ابن خلدون از پوشاندن ديوارها با آب آهك سخن ميگويد و مينويسد پس از آنكه آب آهك را يكي دو هفته نگه ميدارند، آهك آماده شده را روي ديوارها ميمالند.
در مورد سقفزدن مينويسد: «ستونهاي استوار تراشيده يا ساده روي دو ديوار اتاق
______________________________
(1). همان، ص 803.
(2). همان، ص 807- 805.
(3). همان، ص 808.
(4). همان، ص 808.
ص: 372
ميكشند و بالاي آنها تختههايي كه هم نجار آنها را تراشيده است ميخكوب ميكنند، آنوقت روي آنها خاك و آهك ميريزند و آنها را با كوبه درهم ميفشرند تا اجزاي خاك و آهك به هم درآميزد و جوش خورد.» «1»
در مورد تزئينات بنا، مينويسد كه گچكارها گچ را به ديوار ميمالند، سپس «با افزارهاي آهني روي آن كار ميكنند كه رونق و شادابي خاصي پيدا ميكند، و گاهي هم روي ديوار را با تكههاي مرمر يا آجر يا سفال يا صدف و يا شبه آرايش ميدهند ... پس از ساختن، ديوار آنقدر زيبا به نظر ميآيد كه گويي منظرهاي از بوستانهاي آراسته به گلهاست. از جمله هنرهايي كه در بنايي به كار ميبرند، ساختن چاهها و حوضها براي جريان آب در منازل است، كه پس از اينگونه منابع آب، حوضخانههايي ميسازند و در آنها حوضچههاي بزرگي از مرمر در نهايت استواري ميتراشند و در وسط آن، فوارهاي تعبيه ميكنند تا آب از آن جستن كند و از آنجا داخل حوض شود؛ و اين آبها را از قنواتي كه در داخل منازل جريان دارد به حوضچه ميبرند.» «2» سپس ابن خلدون مينويسد، بنايان بايد كمابيش به علم هندسه و حساب واقف باشند، تا در اضلاع و ابعاد اتاقها و ارتفاع و نيروي مقاومت ديوارها اشتباه نكنند. همچنين ابن خلدون ميگويد، براي ابعاد بناهاي بزرگ، استفاده از جراثقال (منجنيق) جهت حمل بارها و سنگهاي بزرگ، ضروري است.
بنايي و هنر خانهسازي
بطوري كه از مقدمه ابن خلدون برميآيد، اعراب در آغاز كار زندگي چادرنشيني داشته و با سادگي زندگي ميكردند. در بعضي از خانه- هاي كوفه، ني به كار رفته بود؛ به همين علت، آتشسوزيهايي به وقوع پيوست. ناچار مردم از عمر «درباره به كار بردن سنگ در بناها كسب اجازه كردند، او توصيه كرد كه سنگ به كار بريد، ولي نبايد هيچيك از شما بيش از سه اتاق بسازيد، و در بنيان نهادن از حد نگذريد ... چون مردم از روزگار وي، كه دين فرمانروايي ميكرد، دور شدند و به اينگونه مقاصد بيپروا گرديدند، و طبيعت كشورداري و پادشاهي و تجملخواهي بر آنان غلبه يافت، و عرب از ملت «عجم» در كارها ياري جست و صنايع و امور بنايي را از آنان اقتباس كرد ... بناهاي استوار برافراشتند و كارگاههاي صنعتي ايجاد كردند.» «3»
هنر بنائي
اشاره
بناهاي زبردست و معماران به مسائل فني بيتوجه نبودند. در نزهتنامه علايي، در ذكر «ايوان مدائن»، ميخوانيم كه استاد بنا قبل از آنكه به زدن طاق يا ضربي اقدام كند، دو سه سال پنهان شد تا او را مجبور نكنند كه قبل از فرونشستن بنا، ساختمان ايوان مداين را به پايان رساند. چون سالي چند بگذشت، استاد حاضر شد و چون اندازه گرفت، معلوم شد چند آرش پي بنا فرو نشسته بود.
«گفت از اين عيب ايمن شدم و پايهها قرار گرفت، باكي نيست.» «4» پس به اتمام بنا همت گماشت.
______________________________
(1). همان، ص 809.
(2). همان، ص 809.
(3). همان، ص 708 (به اختصار).
(4). شهمردان بن ابي الخير، نزهتنامه علائي، ص 52.
ص: 373
درودگري:
پس از بنايي، ابن خلدون از درودگري و اهميت آن سخن ميگويد و مينويسد: «از چوب نهتنها براي گرم كردن بنا و پختن غذا استفاده ميشود بلكه در كارهاي ساختماني نيز مورد استفاده است. قبايل چادرنشين از چوب براي ستون و ميخ چادرها و ساختن كجاوه براي زنان، و ساختن بعضي سلاحها، استفاده ميكنند، و شهريان از چوب براي سقف خانه و ساختن در و پنجره منازل و تختهايي براي نشستن استفاده ميكنند؛ بعضي چوبهاي اره شده را بطور منظم با ميخهاي چوبي به هم متصل ميكنند و به صورتي كه بخواهند، درميآورند.
خراطها و نجاران زبردست با ريزهكاري، آثار هنري شگفتي پديد ميآورند، و علاوه براين، از چوب در ساختن كشتي و پارو و غيره استفاده ميشود ... اقليدس و ابلونيوس بنيانگذاران هندسه، به شغل درودگري اشتغال داشتند.» «1»
بافندگي و خياطي
ابن خلدون ضمن گفتگو از صناعت بافندگي و خياطي، مينويسد: «پس از اينكه پارچهاي بافته شد، يا به سبك باديهنشينان اين پارچه را براي جلوگيري از سرما و گرما برتن ميپوشند، و در صدد «بريدن و دوختن» و استمداد از خياط برنميآيند، و يا اينكه چون شهرنشينان پارچه را ميبرند و آنرا به تكههايي متناسب بدن انسان تقسيم ميكنند. آنگاه اين تكهها را با نخ به هم ميپيوندند تا نوعي جامه بهدست آيد. اين نوع لباس كه به دستياري خياط به دست ميآيد، ممكن است حاشيهدوزي شده و در آن ظرافتهاي گوناگون به كار رود.» «2»
بازار موقت
در بين متون قديمي، غالبا به نام شهرهاي بزرگ و كوچكي برمي- خوريم كه در آنها هر هفته يا هر 15 روز يكبار، مردم در محلي مجتمع ميشدند و كالاهاي خود را به معرض فروش يا تهاتر قرار ميدادند- و اين مردم، غير از پيشهوراني بودند كه در داخل شهرها صنف و محل ثابتي داشتند- از جمله در تاريخ بخارا ميخوانيم كه در «ورخشه» كه شهري قديمي و همرديف بخارا بوده «... هر پانزده روزي بازار است و چون بازار آخرين سال باشد، بيست روز بازار كنند، و بيست و يكم روز نوروز كنند و آنرا نوروز كشاورزان گويند؛ و كشاورزان بخارا، از آن حساب را نگاه دارند و بر آن اعتبار كنند، و نوروز مغان بعد از آن به پنج روز باشد.» «3»
در همين كتاب در توصيف بازار ماخ چنين آمده است: «به بخارا بازاري بوده است كه آن را بازار ماخ روز خواندهاند. سالي دوبار، هربار يك روز، بازار كردندي؛ و هرباري كه بازار بود، در وي بتان فروختندي، و به هريك روز، زيادت از پنجاههزار درم بازرگاني شدي. و محمد بن جعفر اندر كتاب آورده است كه اين بازار به روزگار ما بوده است، و من بغايت عجب داشتمي كه اين را از بهر چه كردهاند. پرسيدم از پيروان و مشايخ بخارا كه سبب اين چه بوده است، گفتند اهل بخارا در قديم بتپرست بودهاند؛ و اين بازار مرسوم شده بود، از آن تاريخ باز، در وي بت فروختندي، حالا نيز همچنان مانده است ... درودگران و نقاشان ... سال تا سال بتان تراشيدندي
______________________________
(1). مقدمه ابن خلدون، ج 2، ص 15- 812 (به اختصار).
(2). همان، ص 816 (با اندكي اختصار).
(3). تاريخ بخارا، پيشين، ص 25.
ص: 374
بدين بازار .. فروختندي.» «1»
نمونهاي از صنايع اسلامي
استاد سعيد نفيسي در كتاب خاندان طاهري پيرامون پيشهوران ايران بعد از اسلام چنين مينويسد:
در آن زمان چون صنايع دستي در ايران ترقي فوق العاده كرده بود و همه كشورهاي
______________________________
(1). همان، ص 29 (به اختصار).
ص: 375
اسلامي به دستباف و دستساز ايرانيان احتياج داشتند و كالاي مهم عالم اسلام در آن روزگار، مصنوعات ايران بود پيشهوران و صاحبان حرف و صنايع در ايران بسيار ثروتمند و متنفذ شده بودند، و جمعيتهاي صنفي كه تشكيل داده بودند بسيار توانا بود، و دولت چاره نداشت كه از ايشان حساب ببرد، به همين جهت رؤساي اصناف بسيار مقتدر بودند. از زمان سامانيان، در ميان برزگران و كشاورزان و پيشهوران ايران، سازمان نيرومندي بود كه ايرانيان به ايشان «جوانمردان» و تازيان «فتيان» و سازمانشان را «فتوت» ميگفتند و وابسته به مسلك تصوف بود.
تصوف مخصوص خواص و روشنفكران، و فتوت خاص عوام بود. به همينجهت، بزرگان تصوف، در ضمن پيشروان فتوت و جوانمردي هم بودهاند.
در مشرق ايران، جوانمردان مخصوصا در شهر بلخ و مرو و سيستان و روستاهاي اطراف آن نفوذ و قدرت زياد داشتند، و ابو مسلم خراساني كه بزرگترين پيشواي جوانمردان بود به پشتيباني ايشان، توانست آن انقلاب عظيم را فراهم كند و خاندان اميه را براندازد و خاندان عباسي را برسر كار بياورد. همين نفوذ فوق العاده پيشهوران بود كه بعدها چندبار در ايران يك قسم ديكتاتوري پيشهوران تشكيل شد، و رويگران سيستان به نام «صفاريان» در 296 و ماهيگيران طبرستان به نام «آل بويه» در 320، و سپس قصابان سبزوار به نام «سربداران» در 737، و صوفيان طريقه صفوي، مريدان شيخ صفي الدين اردبيلي، در 907 به نام «صفويه» به سلطنت رسيدند. «1»
چنانكه ضمن بحث در پيرامون وضع اقتصادي ايران در دوران بعد از اسلام خواهيم ديد، پس از سپري شدن دوران جنگ و خونريزي، و استقرار حكومت اعراب در مناطق متصرفي، بار ديگر از بركت امنيت نسبي، فعاليتهاي اقتصادي در زمينههاي مختلف آغاز شد. و طبقه كارگران و پيشهوران در كارگاهها و دكههاي خود مشغول كار شدند.
استخراج معادن مختلف مخصوصا در بين النهرين و خراسان به رواج و رشد صنايع فلزي كمك كرد و امنيت صدسالهاي كه در سايه استقرار حكومت سامانيان پديد آمد، سبب گرديد كه صنايع دستي، مخصوصا پارچههاي نخي و ابريشمي، بيشازپيش توليد شود. از صورت كالاهاي تجارتي پيداست كه عدهاي در داخل شهرها به شغل آهنگري، مسگري، چراغسازي، كفاشي، زرگري، بزازي، صرافي، اسلحهسازي، قفلسازي، كلاهدوزي، قالي و گليمفروشي، دباغي، قيچي، شانه و سوزنسازي، عبابافي، تهيه ظروف برنزي و نقرهاي، شيشهسازي، تهيه گاو- آهن، چرمفروشي، ركاب و دهنه اسبسازي، بردهفروشي، عطرفروشي، حصيربافي و كتابفروشي و جز اينها اشتغال داشتند. به اينترتيب، ميتوان گفت پيشهوران در دوران حكومت سامانيان، غزنويان، سلجوقيان، و خوارزمشاهيان طبقه مؤثر و فعالي در محيط اجتماعي ايران بودند، و بعد از كشاورزان، بار سنگين ماليات بر دوش آنان تحميل ميشد. به همين مناسبت، قوم خونخوار
______________________________
(1). تاريخ خاندان طاهري، پيشين، ص 25- 324.
ص: 376
مغول كه به هيچچيز پايبند نبودند نسبت به طبقه هنرمند (محترفه) نظر عنايت داشتند و از كشتن و از بين بردن آنها حتي الامكان خودداري ميكردند. چنانكه عبيد زاكاني، با بياني هزلآميز، اين حقيقت را بيان كرده است.
در تواريخ مغول وارد است كه هلاكوخان را چون بغداد مسخر شد، جمعي را كه از شمشير بازمانده بود بفرمود تا حاضر كردند. حال هر قومي باز پرسيد. چون بر احوال مجموع واقف گشت، گفت: از محترفه (مقصود كارگران، پيشهوران و ساير طبقات هنرمندان است) ناگزير است، ايشان را رخصت داد تا بر سر كار خود رفتند.
تجار را مايه فرمود دادن تا از بهر او بازرگاني كنند. جهودان را فرمود كه قومي مظلومند، به جزيه از ايشان قانع شد، مخنثان را به حرمهاي خود فرستاد. قضات و مشايخ و صوفيان و حاجيان و واعظان و معرفان و گدايان و قلندران و كشتيگيران و شاعران و قصهخوانان را جدا كرد و فرمود اينان در آفرينش زيادتند و نعمت خداي به زيان ميبرند، حكم فرمود تا همه را در شط غرق كردند و روي زمين را از خبث ايشان پاك كرد. «1»
سعدي در باب سوم گلستان از صنف قصابان سخن ميگويد: «قصابي را درمي چند بر صوفيان گرد آمده بود، هر روز مطالبت كردي و سخنهاي با خشونت گفتي، اصحاب از تعنت (سرزنش) او شكستهخاطر ماندند، و جز از تحمل چاره نبود. صاحبدلي در آن ميان بود، گفت نفس را به طعام وعده دادن آسانتر است كه قصابي را به درم:
ترك احسان خواجه اوليتركاحتمال جفاي بوابان
به تمناي گوشت مردن بهكه تقاضاي زشت قصابان» ناگفته نگذاريم كه سعدي با قلم تواناي خود، بسختي با كمفروشي و گرانفروشي به مبارزه برخاسته و در مقام اندرز به سلاطين ميگويد: «دزدان دو گروهند: جمعي با تيروكمان در صحراها، و بعضي به كيل و ترازو در بازارها؛ بايد دفع ايشان را واجب داند.»
تمغاج خان (خان و پيشواي قراخانيان) ظاهرا حامي اكثريت مردم بود. بارتولد مينويسد:
رفتار تمغاج خان با قصابان
خان از منافع و حقوق مردم زحمتكش نهتنها در مقابل ناقضان علني حقوق مالكيت، بلكه عليه بازرگانان و سوداگران حريص نيز دفاع ميكرده. روزي قصابان شكايت نزد وي بردند كه بهاي گوشت فوق- العاده اندك است، و درآمد ايشان از آن رهگذر ناچيز، و تمني كردند كه به بها افزوده گردد و در عوض، هزار دينار به خزانه بپردازند. خان رضا داد و قصابان نقد را پرداخته، بهاي گوشت را افزودند. آنگاه خان فرمود اعلام كنند كه ساكنان حق خريد گوشت ندارند، و هركس بخرد به سياست اعدام خواهد رسيد. قصابان زيان فراوان ديدند، و در هر كوي، پنج، شش كس گوسفندي را خريده ميكشتند و ميان
______________________________
(1). كليات عبيد زاكاني، پيشين، ص 172.
ص: 377
خود تقسيم ميكردند. كار به آنجا كشيد كه قصابان ناگزير باري ديگر، مبلغي نقد پرداختند تا بهاي پيشين برقرار شود. در اينباره خان گفت: اگر من همه رعاياي خود را به هزار دينار ميفروختم نه نيكو ميبود. «1»
پيشهوران در قرن هفتم
در كتاب آيين شهرداري (معالم القربه في احكام الحسبة) كه ابن اخوه آن را در قرن هفتم هجري به رشته تحرير درآورده، تقريبا تمام اصناف، پيشهوران و راه و رسم كسب، و تقلب و تدليس آنان، و وظيفه محتسب و بازرس در مقابل عناصر ناصالح، توصيف و بيان شده، و مؤلف از آن راه، خدمتي بزرگ در راه روشن كردن وضع اجتماعي يكي از مهمترين طبقات جامعه در كشورهاي اسلامي يعني طبقه پيشهوران انجام داده است.
اينك، يكايك پيشهوران را بدانسان كه در اين كتاب آمده است نام ميبريم: علافان و آسيابانان، نانپزان و نانوايان، بريانگران، لكانهپزان (لكانه غذايي است شبيه قورمه يا كالباس)، جگرپزان و بوارديان (كساني بودند كه از گياهان و عقاقير خنككننده، غذاهاي مختلفي درست ميكردند)، سلاخان، كيپاپزان، طباخان، كبابپزان، هريسهپزان (هريسه غذايي است كه از تركيب گوشت و دانههاي كوبيده بهدست ميآيد). ماهيپزان، زولبياپزان، حلوا- پزان (مقصود شيرينيپزان است)، شربتسازان، عطاران، شيرفروشان، بزازان، دلالان، پارچه- بافان، خياطان و رفوگران و گازران، حريربافان، رنگرزان، پنبهفروشان، كتانفروشان، صرافان، زرگران، مسگران، و آهنگران، كفشگران، بيطاران، سمساران برده و كنيز و ستور و دلالان خانهها (مراد از سمسار در اينجا مردم خوشنامي هستند كه اشخاصي برده و كنيز خود را به آنان مي- سپارند تا به فروش برسانند)، گرمابهداران، سدرفروشان، رگزنان و حجامان، پزشكان و چشم- پزشكان و جراحان، مكتبداران، خادمان مساجد و مؤذنان، واعظان، منجمان و نامهنگاران، قاضيان و گواهان، دارندگان كشتيها و مراكب، فروشندگان ديگهاي سفالين و كوزهفروشان، فخاران، سفالگران و كاسهگران، سوزنگران و جوالدوزسازان، دوكسازان، حنافروشان، شانه- سازان، سازندگان روغن كنجد و روغن دانه كتان، غربالگران، دباغان و مشكسازان، نمدمالان، پوستيندوزان، حصيربافان و كركرهسازان، كاهفروشان، چوبفروشان و الوارفروشان، نجاران و چوببران و بنايان، نقاشان ساختمان، سفيدكاران، ساروجسازان، و جز اينها. «2»
صنعت و پيشه در عهد مغول
اشپولر مينويسد: «در نتيجه تقويتي كه فرمانروايان مغول از پيشهوران ميكردند بازار كار آنان رونق كاملي داشت ... با اطمينان نميتوان گفت كه نوشته القزويني درباره صنايع داخلي ايران تا چه اندازه مربوط به دوران ايلخانان بوده است ... طبق گزارش او، در يزد و شيراز پارچههاي حرير بسيار مرغوب بافته ميشد.
در شيراز گذشته از آن، اشياء ظريف آهني چون چاقو، نوك نيزه و قفل نيز ميساختند، كرمان نيز اشياء متشابه توليد ميكرد؛ چون شمشير، كمان، زين و لگام، و نيز زريدوزي روي پارچههاي ابريشمي، توسط زنان. در شمال ايران، پرورش كرم ابريشم معمول بود. در طبرستان، پارچههاي ابريشمي بافته ميشد. در طبرستان و آسياي صغير، پارچههاي پشمين توليد ميكردند. ري مركز صنايع
______________________________
(1). تركستاننامه، پيشين، ج 1، ص 56- 655.
(2). ترجمه جعفر شعار، ص 7- 4 (به اختصار).
ص: 378
ظريف چوبي بود، و در اصفهان و جرجانيه اشيايي از چوب و ادواتي از آهن و برنز ساخته ميشد.» «1»
بنايان دغلكار
اشاره
بطوري كه از تاريخ غازاني برميآيد در عهد مغول، عدهاي از معماران و مهندسان و مقاطعهكاران در كارهاي خود، از راه انصاف و راستي منحرف ميشدند و در مواد ساختماني تقلب و تزوير به كار ميبردند. غازان خان در ضمن فعاليتهاي عمراني خود، كوشيد تا به اين وضع پايان بخشد و با گماردن اشخاص معتمد و ذيصلاحيت از هر نوع خرابكاري جلوگيري نمايد «... بر سر هر كاري امينان منصوبند تا نگذارند كه آلتهاي بد به كار برند، يا از گچ و صاروج چيزي كم كنند و خاك در آن آميزند؛ و اين ضبط و احتياط در عهده ايشان است. ديگر آنكه تمامت آلات چوب و آهن را به قيمت معين به مقاطعه دادهاند؛ چنانكه جمله انواع آن معين و مقرر است ...»
محمد نخجواني، مانند ابن خلدون و خواجه رشيد الدين فضل اللّه، به امور و مسائل اجتماعي و حرف و مشاغل و مناصب گوناگوني كه در دوران قرون وسطي وجود داشته كمابيش توجه كرده و از بعضي پيشهها و هنرهاي آن دوران نام برده است؛ از جمله اصطلاح «معمار» و «مهندس» در كتاب نخجواني ديده ميشود. به نظر آقاي عليزاده (مصحح دستور الكاتب):
«در دوران قرون وسطي، و حتي در قرن نوزدهم ميلادي (سيزدهم هجري)، در شرق و از آنجمله در آذربايجان و ايران، كارشناساني بودند كه خودشان در عينحال طرح بنا را تنظيم نموده و آن را ميساختند. از متن اثر محمد نخجواني معلوم ميگردد كه در زمان او پيرحسين و فخر الدين از اينگونه متخصصان بودهاند. نخجواني در چند جاي كتاب خود، فخر الدين را فخر الدين معمار، و پيرحسين را ملك المهندسين پيرحسين معمار، يا سيد المهندسين ميخواند.
«سيد المهندسين پيرحسين معمار كه از مشاهير معماران و مهندسان است از مدتي باز به ساختن عمارات خاصه مشغول است ...» «2» محمد نخجواني برخلاف ساير مؤلفان به كار آرشيتكتها و كار- كنان ساختماني و وضع آنها در جامعه توجه خاص ابراز ميدارد. وي علاوه براينكه در متن اثر خود، نام مهندسان و معماران را ذكر ميكند، فصل مخصوصي به القاب آنان اختصاص ميدهد كه حائز اهميت علمي است «... مهندسان و معماران و ساير كاركنان، شب و روز به عمارت مشغولند و هر روز سيصد مرد و زيادت، از بنا و نجار و حجار و فعله در كار، و الحق عمارتي خواهد بود كه ديده روزگار مثل آن نديده باشد.» «3»
محمد نخجواني علاوه بر آنچه ذكر شد، اصطلاحاتي از قبيل «كحال، جراح، استاد، اسكاف، بنا، مقيمي، كوچكنجي، فعله، عمله، ساعور، نجار، حجار، بزاز، مساس، سمسار، نقاش و غيره را به كار ميبرد.» «4» كه مفهوم بعضي از آنها روشن نيست.
پيشهوران عاليمقام
چنانكه گفتيم در ميان ملوك و شهرياران، معدودي به فعاليتهاي يدي دلبستگي داشتند؛ از آن جمله، غازان خان و علاء الدين كيقباد
______________________________
(1). برتولد اشپولر، تاريخ مغول در ايران، ترجمه مير آفتاب، ص 435.
(2). دستور الكاتب في تعيين المراتب، پيشين، ج 1، جزء 1، ص 540 (به نقل از: مقدمه ج 1، جزء 2، ص 3).
(3). همان ج 1، جزء 2، ص 411.
(4). همان (مقدمه) ص 3.
ص: 379
اول، اهل كار و مرد سعي و عمل بودند. در شرح حال علاء الدين كيقباد كه بزرگترين پادشاه سلسله سلاجقه روم است ميخوانيم كه «... در مدت هفتسال كه در زندان به سربرد، وقت خود را باطل نگذرانيد و به تمرين حسن خط و نقاشي و نجاري و تيروكمانسازي ميپرداخت ...» «1» و از اين قرار، از پيشهوري عار نداشت.
اخلاق پيشهوران به نظر ابن خلدون
ابن خلدون برخلاف انتظار، و بجاي آنكه مناعت طبع و بيزاري پيشه- وران را از تملق و مداهنه مورد تمجيد و ستايش قرار دهد، مينويسد كه آنان «... در راه به دست آوردن معاش، تنها به نيروي كار خود اكتفا ميكنند، و با فقر و بينوايي دست بگريبانند ... نسبت به خداوندان جاه فروتني نميكنند، و از كساني كه از آنان برترند تملق نميگويند، زيرا معتقدند كه بر ديگران برتري دارند و همه آنان از فروتني سرباز ميزنند، هرچند در برابر پادشاه باشد، و اين خوي را پستي و سفاهت و خواري ميشمارند.» «2» پس از گذشت قرنها رواست كه به اين طرز تفكر و روحيه عالي پيشهوران كه به شخصيت انساني خود احترام ميگذارند آفرين گوئيم و درود فرستيم.
محمد بن مباركشاه، صاحب كتاب آداب الحرب و الشجاعه، ضمن گفتگو درباره احتياجات درونيان، يعني سكنه داخل دژها، به بعضي از حرف و پيشههاي دوران قرون وسطي اشاره ميكند:
«آنچه درونيان را بايد: مردان دانشمند و مؤذن و طبيب و منجم و طباخ و زهتاب و تيرگر و كمانگر و درودگر و زرگر و زراد و سراج و چيلانگر چرخگر «3» و جراح و حجام و درزي، پنبهزن و جولاه و فقاعي و كلال و گازر و نعلبند و نمدگر و مويتاب و غسال و حفار و كناس و طبال و دمامه «4» و دهلزن و بوقي و چوبكزن؛ و ديگر طبل و علم و ...» در صفحات پيش از حاميان سعي و عمل سخن گفتيم، اكنون گوئيم مولوي صوفي نامدار نيز كار و كسب را تشويق ميكند:
طمع خام است آن مخور خام اي پسرخام خوردن علت آرد در بشر
كان فلاني يافت گنجي ناگهانمن هم آن خواهم چرا جويم دُكان
كار بخت است آن و آنهم نادر استكسب بايد كرد تا تن قادر است
كَسب كردن گنج را مانع كي استپا مكش از كار، آن خود در پي است
تا نگردي تو گرفتار اگركه اگر آن كردمي يا آن دگر
كز اگر گفتن رسول با وفاقمنع كرد و گفت هست آن از نفاق
يك غريبي خانه ميجست از شتابدوستي بردش سوي خانه خراب
گفت او، اين را اگر سقفي بديپهلوي من مرترا مسكن شدي
هم عيال تو بياسودي، اگردر ميانه داشتي حجره دگر
______________________________
(1). اخبار سلاجقه روم، به اهتمام دكتر محمد جواد مشكور (مقدمه)، ص 96.
(2). مقدمه ابن خلدون، ج 2، ص 75- 774 (به اختصار).
(3). چرخ، كمان سخت و نوعي از كمان كه آن را تخش گويند و كمان حكمت را نيز گويند، و آن نوعي از منجنيق است كه بدان تير اندازند- برهان قاطع.
(4). دمامه، كوس و نقاره را گويند و به معني نفير هم آمده است كه برادر كوچك كرناست- برهان قاطع.
ص: 380 گفت آري، پهلوي ياران خوش استليك اي جان، در اگر نتوان نشست مولوي
چون روزگار هست به تصحيف روز كارپس روز كار خواندنش به كه روزگار
يعني كه روز كار كنون است كار كنكين روز چون گذشت دگر نيست روز كار ابن يمين
و الكسب يمنع من منّ و من فقر (كسب آدمي را از منت اين و آن و از فقر و درويشي باز ميدارد).
وضع صنعتگران و اتحاديههاي صنعتي
اشاره
بيشتر صنعتگران در شهرها مجتمع ميشدند؛ زيرا در شهر معمولا خريدار كالاهاي صنعتي بيشتر بود. از طرف ديگر، صنعت پيشهوران شهري تابع نظر فئودالها نبود. در شهرها، معمولا شاه و اطرافيان او، فئودالها و وابستگان آنها، تجار، پيشهوران، كارمندان ديوانها، روحانيون، و نزديكان آنها زندگي ميكنند. بطور كلي، پيشهوران به هر جايي كه متاع آنها خريدار داشت، روي ميآوردند. در شهرها، گروه صنعتگران وجود داشت. اين صنعتگران اتحاديهاي داشتند، و كوشش ميكردند كه تجربيات صنفي خود را از نسلي به نسل ديگر منتقل كنند. شاگردها و كمك استادها، وضع اقتصادي رضايتبخشي نداشتند. هركس ميخواست در صنف صنعتگران وارد شود، بايد تعهداتي انجام دهد. سهروز پشت سرهم استاد را مهمان كند، بعد به استاد خلعت و تحفه بدهد و هر يك از پسران استاد را جداگانه دعوت كند. صنعتگران براي جلب مشتري، كوشش ميكردند كالاي خود را بصورت مطلوب تهيه كنند. صنعتگران دهات، گاه به كار صنعت، و گاه به فعاليتهاي كشاورزي مشغول ميشدند؛ ولي در شهرها صنعتگران فقط به امور صنعتي مشغول بودند. دولتها از خيلي پيش به مقام و ارزش صنعتگران پيبرده بودند و همينكه شهر يا دهي را تصرف ميكردند، سعي ميكردند، تا صنعتگران آن ناحيه را به منطقه نفوذ خود منتقل نمايند.
ماركوپولو مينويسد، بعضي از ارامنه و يونانيهاي آسياي صغير، كاري جز تجارت و صنعت ندارند، ولي ايرانيان در منبتكاري و صنايع مستظرفه مهارت دارند. مهارت يونانيها در امور صنعتي بحدي بود كه ملاي رومي توصيه ميكند كه براي ساختن، از يونانيها و براي خرابكردن، از تركها استفاده كنيد.
در نتيجه تحميلات و بيگاريهاي گوناگون، به مرور زمان، صنعتگران هر رشته براي دفاع از منافع خود، متحد شدند. صنعتگران هر صنف اتحاديهاي مخصوص به خود داشتند؛ چنانكه نجارها و آهنگرها هريك در اتحاديهاي مخصوص شركت ميكردند، و در محل معيني به فعاليت صنعتي خود ادامه ميدادند. وضع عمومي صنعتگران و پيشهوران در دوره سلاجقه شباهت زيادي به صنعتگران اروپا در قرون وسطي دارد. گردلفسكي در تاريخ سلاجقه مينويسد: «خانه جلال الدين رومي را يك «كورپوراسيون» ساخت، يعني عدهاي از صنعتگران
ص: 381
تعهد ساختمان منزل او را كردند. درهاي آن را اتحاديه نجارها ساخت. در اين كورپوراسيونها عدهاي كه شاگرد بودند روزانه مزد ميگرفتند، ولي مقاطعهكاران به نسبت سرمايهاي كه داده بودند از منافع برخوردار ميشدند.
تمام جريانات صنعتي پيشهوران در دفاتر مالياتي ثبت، و از هر صنف ماليات مخصوصي دريافت ميشد.
هنوز صنعتگران بصورت يك طبقه خاص اجتماعي در نيامده بودند، و فئودالها و زورمندان به آنها با نظر بياعتنايي مينگريستند. ناصر خسرو در قرن 11 ميلادي، مشاهدات خود را درباره شهر «نينيس» چنين مينويسد: «در اينجا برخلاف شهرهاي ديگر، كه سلطان و ديوان صنعتگران را مجبور به كارهاي مشكل ميكند، صاحبان صنايع و حرف آزادي كامل دارند و صنعتگران به كمك اتحاديهها، از حقوق خود دفاع ميكنند.»
يكبار صنعتگران براي جلوگيري از مظالمي كه در حق آنان اعمال ميشد، دست به دامان جلال الدين رومي زدند و از او استمداد كردند، ولي او قدمي در راه منافع آنها بر نداشت و در اثر توصيه جلال الدين، آنها حاضر شدند مصائب اين جهان فاني را تحمل كنند.» «1» ابن بطوطه راجع به صنعتگران و صنوف پيشهوران مطالب جالبي مينويسد.
مشاهدات ابن بطوطه
ابن بطوطه ضمن توصيف شيراز مينويسد: «در اين شهر نظم و ترتيب عجيبي حكمفرماست. هريك از اصناف پيشهوران در بازار جداگانهاي متمركز ميباشند، و از افراد صنفهاي ديگر در ميان آنها داخل نميشوند.
مردم شيراز خوشگل هستند و لباس تميز ميپوشند، در شرق، هيچ شهري از لحاظ زيبايي بازارها و باغها و آبها و خوشگلي مردم به پايه دمشق نميرسد مگر شهر شيراز.» «2»
ابن بطوطه در شرح سفر خود به تركيه، از پيشهوران شهر لاذق سخن ميگويد و مينويسد: «هر دسته از پيشهوران، رايت و بوق و طبل و شيپور مخصوص داشتند و در نظم و ترتيب برهم سبقت ميگرفتند.» «3» و درباره شهر قونيه ميگويد: «بازار آن ترتيب بديعي دارد، اصناف و پيشهوران هركدام در محل مخصوص خود متمركز ميباشند.» «4»
سپس در صفحات بعد، در وصف اسلامبول ميگويد: «در اين شهر، هريك از اصناف پيشهوران مجزا از ديگران ميباشند و بازارهاي آن در، دارد، كه هنگام شب بسته ميشود.
بيشتر پيشهوران و فروشندگان اين شهر زنانند.» «5»
ابن بطوطه در وصف شهر تبريز و بازار زيباي آن چنين مينويسد: در شهر تبريز بازار بزرگي است كه «بازار غازان» ناميده ميشود «و آن از بهترين بازارهايي بود كه من در همه شهرهاي دنيا ديدهام. هريك از اصناف پيشهوران در اين بازار محلي مخصوص دارند، و من به بازار جوهريان كه رفتم بسكه از انواع جواهرات ديدم چشمم خيره شد. غلامان خوشگل با جامههاي فاخر دستمالهاي ابريشمين بر كمر بسته پيش خواجگان ايستاده بودند، و جواهرات
______________________________
(1). تاريخ سلاجقه آسياي صغير، پيشين (به اختصار).
(2). سفرنامه ابن بطوطه، پيشين، ج 1، ص 194.
(3). همان، كتاب، ص 87.
(4). همان، كتاب، ص 289.
(5). همان، ص 354.
ص: 382
را به زنان ترك نشان ميدادند. اين زنان در خريد جواهرات بر هم سبقت ميگرفتند و من در اين ميان، فتنههايي از جمال و زيبايي ديدم كه به خدا بايد پناه برد. سپس به بازار مشك و- عنبرفروشان رفتم، و همان اوضاع، بلكه بيشتر از آن را هم در اين بازار ديدم.» «1»
در مورد اصفهان، ابن بطوطه مينويسد: «هر دسته از پيشهوران اصفهاني رئيس و پيشكسوتي دارند كه او را «كلو» مينامند. دستههاي ديگر كه در اين صنعت و حرفه هستند به همين نحو دوستاني براي خود برميگزينند. جوانان مجرد اين شهر جمعيتهايي دارند و بين هريك از گروههاي آنان با گروه ديگر رقابت و همچشمي برقرار است.» «2»
از جمله مينويسد: «يكنفر اصفهاني به رفيق خود ميگويد: بيا برويم نان و ماست بخوريم، ولي وقتي كه او را به منزل ميبرد، انواع اغذيه پيش او ميآورد. ميگويند؛ يكي از دستههاي اصفهاني دسته ديگر را به مهماني خواند و غذاي آنان را با شعله شمع پخت. دسته ديگر براي آنكه در ميدان رقابت از حريف عقب نماند، دعوتي به عمل آورد و غذاي آنان را به جاي هيزم با حرير پخت.» «3»
پطروشفسكي در نهضت سربداران مينويسد: «در شهرهاي خاور نزديك و ميانه، عادتا اصحاب يك حرفه در يك محله زندگي ميكردند، و كارگاهها و دكههاي آنها نيز در همان محله بوده است و بدين سبب، بسا اتفاق ميافتاد كه رئيس صنف و حرفه و محله يك- نفر بوده است.» «4»
هر دسته از پيشهوران رئيس و پيشكسوتي داشته كه به لقب كلوي ملقب گشته است و رئيس محله را نيز كلو ميگفتند.
ظاهرا بقالها، و ميوهفروشها اتحاديهاي نداشتند و شايد به همين مناسبت، بيشتر مورد ظلم و ستم ديوانيان قرار ميگرفتند؛ چنانكه سعدي شيرازي ميگويد:
در زمان حكومت ملك عادل شمس الدين تازيگوي، اسفهسالاران شيراز مقداري خرما از مال ديوان به بهاي گران به بقالان بطرح (يعني به زور) داده بودند، و از جمله چندبار خرما براي برادر شيخ سعدي، كه بر در خانه اتابك دكان بقالي داشت، فرستادند. وي براي نجات خود و ساير بقالان، به برادر نامدار خويش متوسل شد، و شيخ را از جريان امر مطلع ساخت. سعدي بيدرنگ اين قطعه را بر پاره كاغذي نوشت و نزد ملك فرستاد.
ز احوال برادرم بتحقيقدانم كه تو را خبر نباشد
خرماي بطرح ميدهندشبخت بد از اين بتر نباشد
وانگه تو محصلي فرستيتركي كه از او بتر نباشد
اطفال برند و مرد و درويشخرما بخورند و زر نباشد
چندان بزنندش اي خداوندكز خانه رهش بدر نباشد ملك شمس الدين پس از وقوف به اين معني، رفع ظلم كرد و به خدمت شيخ آمد و عذرها خواست. «5»
______________________________
(1). همان كتاب، ص 226 به بعد.
(2 و 3). ص 191.
(4). نهضت سربداران خراسان، پيشين، ص 72.
(5). كليات سعدي، (چاپ كلكته) مقدمه، ص 30.
ص: 383
ارباب حرف در عهد مغول
«مغولها در ضمن كشورگشايي، غير از هنرمندان و صنعتگران، ساير طبقات را غالبا از بين ميبردند، و توده صنعتگر را به اسارت به مغولستان ميفرستادند. پس از پايان دوره كشورگشايي، بار ديگر مغولها صنعتگران را به موطن خود برگردانيدند، و به اين ترتيب، مقدمات احياء صنايع قديم در شهرها فراهم شد.
در سال سيام قرن 13 ميلادي، براي اولينبار، از كارگاههايي به نام «قورخانه» كه به نفع دولت كار ميكرده است، سخني به ميان آمده است. براي يكي از اين كارگاهها در شهر طوس محل و ساختمان بزرگي منظور شده بود، و در آنجا اسلحه، البسه، و مهمات براي قشون تهيه و فراهم ميشده. در اين كارگاهها، رنج و زحمت دوران بردگي تجديد شده بود.
مورخي مينويسد كه در بعضي از كشورهاي اسلامي، مغولها مانند خدا رفتار ميكردند. آنها بهترين صنعتگران را با خود ميبردند و مورد استثمار بيرحمانه قرار ميدادند ... و به هريك از آنها، نان بخورونميري داده ميشد و به صنعتگران شهرنشين سهروز در ميان مقدار كمي گوشت ميدادند.
آن دسته از صنعتگران كه داراي سازمان صنفي بودند كمابيش مستقل بودند و مالياتي به اسم «تانگا» ميپرداختند.
استثمار رنجبران، بوسيله تجار، سوداگران، و دلالان تكميل ميشد. اين عناصر مورد حمايت جدي دولت بودند، و دولت به آنها كمك ميكرد. مقاطعه ماليات شهرها بوسيله آنها صورت ميگرفت و لوازم مورد احتياج دولت بوسيله آنان فراهم ميشد، و چون مورد حمايت حكومت وقت بودند به انواع وسائل، براي غارت و استثمار مردم متوسل ميشدند. به همين علت، مأمورين خريد و مقاطعهكاران و دلالان، در نظر اكثريت، مردمي بدنهاد و غارتگر تلقي ميشدند. در دوره مغول، بعلت آشفتگي وضع عمومي كشور، دهها هزار انسان تبديل به برده ميشدند. بردگان تنها در محيط خانهها كار نميكردند بلكه در مزارع نيز به انواع وسايل استثمار ميشدند. روحانيون زورمند مسلمان نيز در غارت مردم با فئودالها همداستان بودند.» «1»
موقعيت طبقات
«بطور خلاصه، موقعيت اجتماعي و اقتصادي هريك از طبقات در آن دوران به اين نحو بود:
تكيهگاه اصلي خانهاي مغول، سران سپاه و ايلات كوچنشيني بودند كه از مالكيت دهات و اراضي برخوردار بودند و عده كثيري از كشاورزان را استثمار ميكردند. به اين عده، فئودالها و متنفذين قديمي، كه هنوز موقعيت خود را (مخصوصا در نقاط دورافتاده) حفظ كرده بودند، اضافه ميشدند. متنفذين شهري، مانند دوره قبل از مغول، عبارت بودند از شخصيتهاي زمامدار، روحانيون عمده، علما، سادات، سردمداران، دراويش، شيوخ و پيروان آنها كه اغلب از فئودالها و تجار شهر بودند و با دستگاه حكومتي مغول مخلوط و آميخته شده بودند.
يك خانواده متنفذ غالبا در شهر و ده نفوذ داشت. توده مردم بشدت استثمار مي- شدند، و فعاليتهاي مختلف توليدي را انجام ميدادند. در دهات، دهقانان «سرف» كه بعضي
______________________________
(1). غفوراف، تاريخ تاجيكستان، ترجمه بوداغيان، (قبل از انتشار) (به اختصار).
ص: 384
از آنها قطعه زميني را اجاره كردهاند؛ و در شهرها صنعتگران جزء، به چشم ميخورند، و در مرحله آخر بردگان قرار دارند.
در اين دوره، بين فئودالها و اشراف كوچنشين اختلاف مهمي وجود نداشت، ولي بين فئودالهاي بزرگ و روحانيون، با تجار و صرافان گاه اختلافات مادي ظهور ميكرد. روحانيون به وسايل مختلف، مخصوصا در لباس اهل تصوف، دراويش، و شيوخ و غيره درآمده و بين مردم محروم گردش ميكردند و با پراكندن تخم عرفان، مردم را به صبر و تحمل و ناچيز گرفتن امور اين جهان دعوت ميكردند، تا بدين وسيله، از مبارزه ستمگران و ستمكشان و انفجار مبارزات طبقاتي جلوگيري كنند.
اكثريت خانهاي مغول، پس از اقامت طولاني، مذهب و آداب و رسوم ايراني را قبول كردند، و سعي كردند تا با تكيه به روحانيون و تجار، از نيروي گريز از مركز سران مغول و گروهي از فئودالها كاسته، مركزيتي به وجود آورند. ولي اريستوكراتهاي ترك و عدهاي از زعماي مغول با اين سياست موافق نبودند و حاضر نميشدند از حقوق و اختيارات نامحدود خود صرفنظر كنند. در نتيجه اين اختلافات، بنيان حكومت مغول متزلزل گرديد، و مقدمات روي كار آمدن تيمور فراهم شد.» «1»
سعدي، كه در عصر اتابكان فارس يعني در دوره مغول ميزيسته، اختلاف عظيم طبقاتي و وضع آشفته اقتصادي و اجتماعي عصر خود را در اشعار زير مجسم ميكند:
نگه كن بر اين گنبد روزگاركه سقفش بود بيستون استوار
سراپرده چرخ گردنده بيندر او شمعهاي فروزنده بين
يكي پاسبان و يكي پادشاهيكي دادخواه و يكي تاجخواه
يكي شادمان و يكي دردمنديكي كامران و يكي مستمند
يكي باجدار و يكي تاجداريكي سرفراز و يكي خاكسار
يكي بر حصير و يكي بر سريريكي در پلاس و يكي در حرير
يكي بينوا و يكي مالداريكي نامراد و يكي كامكار
يكي در عنا و يكي در غنايكي در بقا و يكي در فنا
يكي تندرست و يكي ناتوانيكي سالخورده يكي نوجوان
يكي در صواب و يكي در خطايكي در دعا و يكي در دغا
يكي نيك كردار و نيك اعتقاديكي غرق در بحر فسق و فساد
يكي در تنعم يكي در عذابيكي در مشقت يكي كامياب
يكي در گلستان راحت مقيميكي با غم و رنج و محنت نديم
يكي چون گل از خرمني خندهزنيكي را دلآزرده خاطر حزن
يكي بسته از بهر طاعت كمريكي در گنه برده عمري به سر
يكي را شب و روز مصحف به دستيكي خفته در كنج ميخانه مست
______________________________
(1). غفوراف، تاريخ تاجيكستان، ترجمه بوداغيان، (قبل از انتشار) (به اختصار).
ص: 385 يكي مقبل و عالم و هوشياريكي مدبر و جاهل و شرمسار
يكي را برون رفت زاندازه ماليكي در غم نان و خرج و عيال در دوره تيموريان، در وضع عمومي پيشهوران تحول و تغيير مهمي ظاهر نشده دوران طولاني حكومت شاهرخ و سياست مسالمتآميز او در رشد صنعت و تجارت و بهبود وضع پيشهوران بيتأثير نبوده. ظاهرا در دوره تيموريان نيز اصناف و پيشهوران اتحاديههايي داشتند و براي خود رئيس و پيشكسوتي انتخاب ميكردند. بطوري كه واصفي در بدايع- الوقايع نوشته، در هر ناحيه و ولايتي يكنفر سمت مهمتري و كلانتري اصناف را به عهده داشته است.
رئيس صنف خياط
«چون در اين ولايت، استاد حسين خياط كه سوزن صفت، قدم از سر ساخته، سررشته خدمت از دست نميدهد و از ترس تقصير خدمت بر مثال بند قبا، لرزان است، و از طريق مخالفت رأي همايون گزگز گريزان. هنرمندي كه اوطو مثال در كوره رياضت و مجاهدت ميسوزد و مقراض صفت در قطع امور ميان محكم بسته، هم ميبرد و هم ميدوزد مقرر شد كه استاد مشاراليه كلانتر و مهتر خياطان ولايت «شاهرخيه» بوده آن جماعت سر اطاعت از فرمان او نتابند و به همان دستور كه سابقا با استاد علي خياط معامله مينمودند، همان طريقه را با وي مسلوك دارند.» «1»
پيشهوران و صنعتكاران اروپا در قرون وسطي
در اواخر قرون وسطي: توده اصلي شهر از صنعتكاران تشكيل مييافت.
صنعتكاري كه ميتوانست حق داشتن كارگاه مخصوص به خود را به دست آورد، استادكار)Maitre( ناميده ميشد. كارگاه در خانه استاد كار قرار داشت، و علاوه بر خود او، تمام اعضاي خانوادهاش نيز كار ميكردند.
گذشته از آن، استادكار، خردسالان را به كارآموزي و پادويي ميپذيرفت. پادو پس از طي مدت مقرر، به مقام شاگردي ميرسيد. شاگرد، از استاد مزد ميگرفت و ميتوانست بعدها خود، استادكار شود، و كارگاه تأسيس كند. پادوها و شاگردها معمولا با استادكار در يك خانه زندگي ميكردند و بر سر يك ميز غذا ميخوردند.
صنعتكاران با ابزار ساده دستي كار ميكردند و هنوز هيچگونه ماشيني به وجود نيامده بود. هر صنعتكاري در تهيه مصنوعات معيني تخصص داشت و تمام عمر، در آن رشته كار ميكرد. به همين سبب، مصنوعات دستي بصورت قابل ملاحظهاي تكامل يافت. «2»
كارگاهها و اتحاديههاي صنفي
تمام صنعتكاران هررشته در اتحاديه صنفي)Corporation( خود به هم ميپيوستند. در هر شهر اتحاديههاي صنفي آهنگران، سنگتراشان، بافندگان، رنگرزان، نانوايان، و غيره ديده ميشد. كسي كه عضو صنف نبود، حق نداشت در شهر به حرفهاي اشتغال ورزد، فقط عضو صنف ميتوانست كارگاه باز كند، و هر صنف براي خود رئيسي انتخاب ميكرد.
______________________________
(1). پيشين، ج 2، ص 696.
(2). تاريخ قرون وسطي، (زير نظر پروفسور كاسمينسكي)، ترجمه صادق انصاري، باقر مؤمني، ص 92.
ص: 386
هر صنف در سازمان توليدي خود، نظم خاصي داشت؛ مثلا صنف بافنده طول و عرض پارچه و جنس نخ را تعيين ميكرد. اصناف ديگر نيز هر يك به همين ترتيب، نظامات خاصي براي خود مقرر كرده بودند. اصناف با هرگونه ابتكار و اختراعي دشمن بودند و به همين جهت، صنايع صنفي نميتوانست تكامل يابد. سازمانهاي صنفي، مراقب بودند كه همه استادكاران در شرايط يكساني كار كنند و براي هيچكس امكان ثروتمندشدن به وجود نيايد. تعداد كارآموز هر استادكاري را معين ميكردند، و از نصب آگهيها و تابلوهايي كه ممكن بود خريداران را از مراجعه به استادكاران ديگر منصرف كند، جلوگيري ميكردند.
دستگيري از اعضاي ورشكسته و همچنين بيوهگان و يتيمان هر صنف به عهده خود آن صنف بود.
براي بحث درباره امور مربوط به صنف، در محل اتحاديه اجتماعي ترتيب داده ميشد، و نيز در مواقع جشن و سرور در همانجا سور و وليمه برقرار بود. اعضاي صنف ميبايستي در دفاع و حفاظت شهر شركت كنند.
در ميان صنعتكاران، برابري وجود نداشت؛ وضع پادوها و كارآموزان بسيار سخت بود، اينان در واقع پادو ارباب بودند و اغلب كتك ميخوردند.
شاگردها مجبور بودند تا حد امكان كار كنند، و در تابستان، روز كار از سپيده صبح تا غروب آفتاب طول ميكشيد. در ابتدا استادكاران خود همگي صنعتكاران كوچكي بودند كه پابهپاي كارآموزان و شاگردان خويش كار ميكردند، اما كمكم توليد، گسترش يافت. محصولات صنعتي بازار فروش وسيعتري پيدا كرد و استادكاران ثروتمندتر شدند و آنگاه عدم تساوي در درون صنف قوت گرفت.
تمام عوايد به استادكاران تعلق داشت؛ آنان به استخدام شاگردان بيشتري دست زدند و در عينحال، از تقسيم سود حاصله با آنان خودداري ورزيدند. كمكم استاد- كاران بصورت گروه جداگانهاي درآمدند و حصار گرد خود را تنگتر كردند. براي شاگردان استادكار شدن بيشازپيش مشكل ميشد و اكنون فقط پسر يا داماد استادكار ميتوانست جاي او را بگيرد. براي شاگردان ساده، مقررات مشكلتري تنظيم گرديد؛ براي پذيرفتهشدن در صنف، كار آزمايشي بغرنجي مقرر شد، و هر شاگردي كه ميخواست عنوان استادكاري به دست بياورد، ميبايست سور مفصل و پرخرجي به تمام اعضاي صنف ميداد. به اين ترتيب شاگردها نميتوانستند استادكار شوند و تمام عمر شاگرد باقي ميماندند.
بعد، شاگردها به تشكيل اتحاديه خاص خود دست زدند. اتحاديه شاگردان از استادكاران دستمزد بيشتر و روزگار كوتاهتر مطالبه ميكرد. اين اتحاديه بمنظور كسب موافقت استادكاران، اعتصاباتي ترتيب ميدادند.
بازرگانان، ثروتمندترين گروه شهر بودند. تحصيل سود در تجارت، آسانتر از صنايع كوچك بود. بهترين خانههاي شهر، به بازرگانان تعلق داشت.
ص: 387
بازرگانان نيز در اتحاديههاي خاص خود كه به «گيلد» معروف بود، گرد ميآمدند.
گيلدها ميكوشيدند تا حق انحصاري تجارت را در شهر براي بازرگانان تأمين كنند، و دفاع از منافع آنان در هنگام مسافرتهاي تجاري، به عهده اتحاديه بود.
علاوه بر بازرگانان و صنعتكاران، در شهر عده زيادي عمله، باربر، گاريچي، و غيره به صورت غير متشكل ميزيستند. اينان بيشتر، از دهقانان بيچيزي بودند كه بدنبال كار به شهر روآورده بودند، و در هر شهر، عدهاي گدا و معلول نيز وجود داشت، و بالاخره گروه كثير العده و با نفوذ شهرها را جامعه روحانيان تشكيل ميداد. «1»
خطر تحميل بيگاري بمردم
ابن خلدون در جلد اول كتاب خود مينويسد: «و از سختترين ستمگريها و بزرگترين آنها از لحاظ فساد اجتماع اينست كه مردم را بناحق بكار اجباري وادار كنند و بيمزد آنان را بمزدوري گمارند، زيرا كار انسان از قبل تمول و ثروت اوست .. رعيتي كه در آباداني كار ميكند، معاش و پيشه آنها همان كاركرد آنهاست، از اينرو اگر آنها را بكاري جز وسيله و معاششان مجبور سازند و مزد كارشان را به آنان نپردازند كسبشان باطل ميشود و در حقيقت بهاي كار آنها را غصب كردهاند ... و كليه معاش آنها را از آنها ربودهاند ... اگر اين ستم درباره آنان تكرار شود، اميد از آباداني برميدارند و در ورطه نوميدي گرفتار ميشوند و بكلي از كوشش و تلاش در راه آباداني دست ميكشند ... و اين وضع به واژگون شدن و ويراني اجتماع منتهي ميشود ...» «2»
حقوق و آزاديهاي فردي و اجتماعي
در عهد تيمور كه يكي از علمداران ظلم و استبداد بود هيچيك از حقوق و آزاديهاي بشري رعايت نميشد، هر شهري كه بوسيله اين مرد ستمپيشه گشوده ميشد، مورد نهب و غارت قرار ميگرفت و بعد تمام هنرمندان و پيشهوران را مجبور ميكردند كه راه سمرقند پيشگيرند، كلاويخو مينويسد:
«چون تيمور علاقه زيادي به آبادساختن اين شهر دارد از هر سرزميني كه ميگيرد اسرا و مخصوصا صاحبان صنعت را بدينجا ميآورد، جمعيت سمرقند كه از همه ملل در آن هست، جمعا با مردان و خانوادههاي آنان بسيار زياد است و ميتوان گفت به 150 هزار تن ميرسد، از مللي كه به سمرقند آورده شدهاند يكي تركانند و ديگري تازيان، از همه اقوام و قبايل و نيز مسيحيان كه در زمره آنان يونانيان، ارمنيان، كاتوليكها، يعقوبيان، نسطوريان، و هنديان هستند. جمعيت شهر بحدي زياد بود كه براي همه آنان در داخل شهر خانه و مسكن يافته نميشد، حتي در خيابانها و ميدانهاي پيرامون حصار شهر و آباديهاي اطراف آن، هم، جا براي آنها نبود، ناگزير آنها را در خانهها و محلات بزرگ بطور موقتي منزل داده بودند و حتي در غارها و چادرها و سايه درختها منزلگاهي براي آنان در نظر گرفته بودند كه براستي تماشايي بود.» «3»
______________________________
(1). همان، ص 93- 92.
(2). مقدمه ابن خلدون ج 1، ص 575.
(3). سفرنامه كلاويخو، ترجمه رجبنيا، ص 291.
ص: 388
هركس بايد به كار خود عشق ورزد «- كاهلي شاگرد بدبختي است.
- قابوسنامه
هركه او تخم كاهلي كاردكاهلي كافريش بار آرد
بتر از كاهلي ندانم چيزكاهلي كرد رستمان را حيز - سنايي
تا در بست و گشاد كارها ميان جهد نبندي، ترا هيچ كار نگشايد.
- مرزباننامه
كار امروز بفردا افكندن از كاهلي تن است.
- ابو الفضل بيهقي
مرد آنست كه لب بندد و بازو بگشايد.
- امثال و حكم دهخدا
قول چون يار عمل گشت مباش ايچ به رنجمرد چون گشت شناور نشكوهد ز عباب - ناصر خسرو
مردِ تمام آنكه نگفت و بكردوانكه بگويد بكند نيمه مرد
آنكه نه گويد نه كند زن بودنيم زن است آنكه بگفت و نكرد - ديوان شمس تبريزي
به خانه نشستن بود كار زنبرون كار مردان شمشيرزن
و